زاکربرگ چه رویایی برای اجتماع جهانی در سر دارد

۱۳۹۷/۱۲/۱۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۰۸۲۲
زاکربرگ چه رویایی برای اجتماع جهانی در سر دارد

مولف:  الکسیس مدریگال|

مترجم:  نجمه رمضانی|

 آتلانتیک| مارک زاکربرگ طی این چند سال، بارها و بارها یک داستان را تعریف کرده است. در همان اوایلِ کار فیس‌بوک در فوریه ۲۰۰۴، با کانگ-شین جین رفته بود بیرون تا در جایی نزدیک خوابگاهشان پیتزا بخورند؛ جین یکی از دوستان کدنویسش بود که بعدها از مدیران فیس‌بوک شد. زاکربرگ در یکی از بازگویی‌های این داستان می‌گوید آن زمان به این فکر می‌کرده که « داشتن چنین اجتماعی فوق‌العاده است. حالا آدم‌ها می‌توانند در مدرسه کوچکمان با هم مرتبط شوند، اما واضح است که روزی کسی چنین جایی را برای جهان خواهد ساخت.»

اما دلیلی ندارد انتظار داشته باشیم همین فرد و همین گروه دوستان این اجتماع را در جهان بسازند. او در ۲۰۱۳ گفت: این فکر حتی به ذهنم هم خطور نکرده بود. «  مارک و دوستانش استعدادهای فنی خوبی داشتند، اما همانطور که زاکربرگ می‌گوید، وقتی شرکت‌های فناوری مشغول خلق شبکه‌های اجتماعی بودند، از مای‌اسپیس تا مایکروسافت، از گوگل تا یاهو، او و دوستانش هیچ منبع یا تجربه‌ای در این زمینه نداشتند.

همچنین با نگاهی به گذشته، واضح است که آنها تجربه‌ای در زمینه ساخت اجتماع، سازمان‌دهی، جامعه‌شناسی، کار اجتماعی یا حوزه‌های دیگر هم نداشتند، حوزه‌هایی که احتمالا می‌توانستند به درک نیروهای اجتماعی‌ای کمک کنند که خودشان داشتند آزاد می‌کردند، نیروهایی که می‌خواستند کمی‌شان کنند، افزایششان بدهند یا زیر و رویشان کنند. مارک زاکربرگ صرفا جوانکی بود که بعد از کدنویسی می‌رفت پیتزا بخورد.

سیزده سال بعد، او قدرتی داشت که رسمی و غیررسمی شرکتی را مدیریت کند که اکنون میدان نبرد انتخابات و همچنین محلی برای گفتمان‌های فرهنگی و روابط خانوادگی است. در پشت‌صحنه سفر مارک زاکربرگ به سی ایالت آمریکا باید به این نکته حیاتی توجه داشت. این سفرها که اکنون به پایان رسیده‌اند، فرصتی برای ایراد سخنرانی و گرفتن عکس‌های تبلیغاتی بوده است تا ظاهراً جایگزینِ دوره تحصیلی‌ای برای زاکربرگ باشد که به او بیاموزد یک آدم عادی بودن در آمریکا به چه معناست. زاکربرگ گاهی حیرت‌زده می‌شود از اینکه اجتماع آدم‌ها چطور به کمک اتحادیه‌ها، کلیساها، مدرسه‌ها و دیگر نهادهای شهری‌شان غنی می‌شود. برای مثال، اخیرا او نکته کلیدی سفرهایش را در آخرین توقف خود در دانشگاه کانزاس اینگونه توصیف کرد. « چیزی که همه جا به آن برخوردم این بود که اجتماعات چه نقشِ مهمی در زندگی مردم بازی می‌کنند و از تک‌تک ایالت‌هایی که بازدید کردم، ماجراهایی دارم که برایتان تعریف کنم. »

خسته نباشی!

باور این سطح از ساده‌لوحی دشوار است. باید به یاد داشت که این مرد صرفا دو موقعیت بزرگسالانه را تجربه کرده است: دوران دانشجویی در هاروارد و مدیرعاملی شرکتی با بودجه و رشدی تمام‌نشدنی. کودکی او از نظر مالی در رفاه و مانند اغلب کودکی‌های مرفه، خودمدارانه بوده است. کجا باید روش‌های کنار هم جمع‌شدن آدم‌هایی با شرایط مختلف-   طبقه متوسط، طبقه کارگر و فقرا -  را می‌آموخته؟

این سفرها امکان تازه‌ای به زاکربرگ داده تا درباره نقش خود در شرکت صحبت کند. او در مصاحبه کانزاس گفت: «به گمانم امسال را مثل یک مهندس آغاز کردم و حالا طوری دارم این سال را به پایان می‌برم که بیشتر خود را یک سازنده اجتماع می‌دانم.» شنیدن چنین حرفی از زبان این فرد جذاب است، مردی که تمام کنفرانس‌های تلفنی خود را با سرمایه‌گذارانش با صحبت درباره بزرگی «  اجتماع فیس‌بوک»آغاز کرده است. سیزده سال گذشته و دو میلیارد نفر وارد این عرصه شده‌اند، زاکربرگ نشان می‌دهد که در حال دگرگونی است و تلویحا بیان می‌کند که فیس‌بوک، آنگونه که او آن را ساخته، هنوز وارد حمایت از اجتماعات واقعی نشده است.

چطور باید فهم جدیدی را که او مدعی است درباره مسوولیت و اهداف شرکتش به دست آورده در مقایسه با گذشته درک کنیم؟ من از پایگاه داده فعالیت‌ها و پیام‌های زاکربرگ در دانشگاه ویسکانسین استفاده کردم تا اطلاعات تمام دفعاتی را که او، از سال ۲۰۰۵ تاکنون، واژه «اجتماع»را به کار برده گردآوری کنم. بیش از ۱۵۰ سند جمع‌آوری شد. با خواندن این اسناد متوجه شدم که ظاهرا مفهوم‌سازی او درباره اجتماع در فیس‌بوک سه دوره داشته است. دوره اول ساده بود: فیس‌بوک یک پایگاه داده از آدم‌ها بود، جست‌وجوپذیر و کاربردی. دوره‌ دوم قدرت‌نمایانه بود. در ۲۰۱۱ آغاز شد اما در ۲۰۱۴ به اوج خود رسید و نشانه آن رضایت آشکار درباره دستاوردهای برقراری ارتباط میان افراد در فیس‌بوک بود. سپس در ۲۰۱۶، ابهام جدیدی در برداشتِ زاکربرگ از جهان و شبکه اجتماعی پدیدار شد. طی ۲۴ ماه گذشته، فیس‌بوک گرایش به جهانی‌شدن و «پیشرفت » تکنولوژیک را وارونه کرده و چرخشی « درونی » برای تقویت پیوستگی انسان‌ها به همدیگر را آغاز نموده است. این سفرها را هم به همین شکل می‌توان توضیح داد. در ۲۰۱۷، شاهد داستان به‌کمال رسیدن یک مدیرعامل نبودیم، بلکه ناظر خلق روایت جدیدی بودیم درباره کاری که بناست فیس‌بوک در جهان انجام دهد. از قرار معلوم بافتِ اجتماعی جهان با سرعتی فزاینده رو به فرسایش است و در حالیکه برخی از افراد فیس‌بوک را یکی از عوامل این از هم پاشیدگی می‌دانند، مارک زاکربرگ در دو سال اخیر به نتیجه عکس رسیده است. در دورانی که سراسر جهان رو به تیرگی می‌رود، دنیا فقط به فیس‌بوک بیشتر و بیشتر نیازمند است.

او این ماجرا را تا حدی که در توان یک مدیر عامل است جدی گرفت. حتی بیانیه ماموریت شرکت را در ژوئن ۲۰۱۷ تغییر داد. اکنون هدف فیس‌بوک این است که « به انسان‌ها قدرت دهد تا بتوانند اجتماع بسازند و جهانیان را به هم نزدیک‌تر کنند. » او هر از گاه گفته است که حالا دیگر یک « نقشه راه » جلوِ رویش دارد که در خلق ابزارهای جدید برای فیس‌بوک جدید به کار می‌آید. من اگر در طول این سیزده سال که پیگیر شرکت بوده‌ام، تنها یک چیز از آن آموخته باشم این است که هرگز نباید توانایی فیس‌بوک را در درگیرکردن انسان‌ها و بازنویسی ارتباطاتشان با هم دست کم گرفت. زاکربرگ چیزی را خواهد ساخت که خودش آن را اجتماع می‌داند.

اما واقعا معنای این کار چیست؟ باید به پایه‌های این شرکت بازگردیم، زیرا فیس‌بوک جدید بر بقایای اسکلت فیس‌بوک قدیمی بنا خواهد شد و خون مشترکی در رگ‌های این دو جریان خواهد داشت.

مارک زاکربرگ در بهار ۲۰۰۵ گفت فیس‌بوک کار خود را با این هدف آغاز کرد که «آینه‌ای باشد مقابل اجتماع واقعی در زندگی واقعی.» دیری نگذشت که در همان سال او گفت [فیس‌بوک باید] نه شبکه‌ای اجتماعی بلکه یک « دفتر راهنمای آنلاین »  باشد، منفعتی که « مردم در زندگی روزمره خود از آن بهره می‌برند تا افراد را بیابند و اطلاعاتی درباره آنها کسب کنند. »  به عبارت دیگر، فیس‌بوک کار خود را در مقام پایگاه داده‌ای متشکل از افراد آغاز کرد. آن‌ها طی این سال‌ها این رویکرد را بهبود بخشیدند و این نام را برای این پایگاه داده ترویج کردند: گراف اجتماعی. افراد گره بودند. ارتباطاتِ میانِ آنها خط‌ها را می‌ساخت. گراف اجتماعی نقشه جهان ارتباطات انسانی از زاویه دید رایانه بود.

ارزش فیس‌بوک در این بود که می‌توانست داده‌های این گراف را پردازش و امکان دسترسی به آنها را فراهم کند. اما این داده‌ها تنها در محدوده‌های بسیار کوچکی ارزشمند بود. لازم بود این گراف اجتماعی، طبیعت متغیر جهان واقعی را بازتاب دهد. داده‌های قدیمی داده‌های خوبی نبود.

زاکربرگ در ژوئیه ۲۰۱۰ به ان.‌پی.‌آر گفت: « راحت است بگوییم همه اطلاعاتی که فیس‌بوک دارد حاضر و آماده است. اما در واقع امروز فیس‌بوک موتور و اجتماعی از افراد است که روزانه اطلاعات بسیار زیادی را به اشتراک می‌گذارند. » «آیینه» که در تصور اولیه ‌زاکربرگ بود، حالا به چ«موتور» تبدیل شده بود: افراد همان داده‌هایی بودند که مثل سوخت در خدمت حرکت موتور بودند و موتور همان نرم‌افزاری که به رشد چیزی منجر می‌شد که او «اجتماع فیس‌بوک» می‌نامید. بیانیه ماموریت پشتیبان این فلسفه همکاری ساده بود: فیس‌بوک وجود داشت تا « جهان را بی‌پرده‌تر و مرتبط‌تر کند. »  شایان ذکر است که از دیدگاه یک پایگاه داده، این دو امر لزوما  ارتباطی متقابل دارند. برای اینکه گراف اجتماعی قدرتمند شود، لازم بود انسان‌ها بی‌پرده باشند، یعنی « اهل به اشتراک‌گذاری » باشند. گفت‌وگوهایی که میان آنها شکل می‌گرفت، شیوه ایجاد ارتباطات در پایگاه داده فیس‌بوک را نشان می‌داد. همانطور که در اواخر ۲۰۱۱ زاکربرگ گفت، تا زمانی که مردم « چیزهایی را درباره زندگی واقعی خود به اشتراک بگذارند »  این اجتماع روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود. او در پیامی نوشت  « فیس‌بوک اینگونه به بزرگ‌ترین اجتماع جهانی آنلاین تبدیل شد. »

این مساله بود که بیانیه ماموریت فیس‌بوک را در مقام ابزاری نهادی قدرت می‌بخشید. زیر این پرچم که بر بی‌ثباتی اصطلاح «  متصل »  تکیه داشت، آدم‌های نرم‌خوی نامتعین با بخش‌های سختِ شرکت متحد می‌شدند. این به معنای وصل‌کردنِ والدین به فرزندان، گره‌ها به حاشیه‌ها، تبلیغ‌کننده‌ها به مشتری‌ها و آدم‌ها به فیس‌بوک بود. زاکربرگ در نامه خود به سرمایه‌گذاران در فوریه ۲۰۱۲، پیش از عرضه‌ اولیه سهام شرکت، درباره توانایی شرکت در « متحد کردن انسان‌هل برای حل مسائل مهم » داد سخن داد.

همینطور که شرکت رشد می‌کرد، نمایش پیروزی آن هم بیشتر می‌شد. زاکربرگ و قائم‌مقام او، مدیر ارشد اجرایی، شریل سندبرگ، در می‌۲۰۱۲ نوشتند «  اجتماع فیس‌بوک علاوه‌براین نشان داده است که صرفا با اشتراک و ارتباط، جهان کوچک‌تر و بهتر خواهد شد. »

وقتی فیس‌بوک وارد تجارت در بازار عمومی شد، زاکربرگ همچنان درباره پایگاه داده‌ای از آدم‌ها در مقام کلید رشد بالقوه و درازمدت آن سخن می‌گفت. در ژانویه ۲۰۱۳، زاکربرگ گفت «یکی از نگاه‌های ما به فیس‌بوک این است که گویی این اجتماع بزرگ است که پایگاه داده‌ای پویا را با این محتوا و ماجراها از زندگی افراد خلق می‌کند و مانند هر پایگاه داده‌ای، باید بتوان از آن نتایجی به دست آورد... تصور ما این است که هر صفحه از فیس‌بوک نتیجه جست‌وجویی است که یک انسان برای آموختنِ چیزهایی درباره شبکه و افراد دور و بر خودش انجام می‌داده است.»

این روش قدرتمندی برای تماشای جهان بود. جهان آشفته ارتباطات، این جهان انسانی، را می‌شد وارد قلمروی محاسبه کرد. زاکربرگ در گفت‌وگویی با سرمایه‌گذاران در اکتبر ۲۰۱۳ توضیح داد که شرکتش روی «درک جهان» تمرکز دارد. او گفت «افراد میلیاردها قطعه محتوا و ارتباطات را به این گراف ارسال می‌کنند. با این کار، کمک می‌کنند به ساخت شفاف‌ترین نمونه‌ها از هر چه برای شناخت در جهان هست.»

اما زاکربرگ صرفاً این‌گونه به فیس‌بوک نگاه نمی‌کرد. او طی روندی که از ۲۰۱۴ آغاز شد، آرام آرام برای توصیف اتفاقاتی که در فیس‌بوک می‌افتاد، از زبانی انسانی‌تر استفاده می‌کرد. در سخنرانی‌های او، نمایش پیروزی بین فیس‌بوک و کاربران در نوسان بود: شما کار فوق‌العاده‌ای کرده‌اید. در پیامی برای گرامی‌داشت دهمین سالگرد آغاز به کار فیس‌بوک، زاکربرگ اظهار تعجب کرد که «تمام شما برای ساخت اجتماعی واقعی از ابزارهای ما استفاده کرده‌اید.» بعد منظورش را توضیح داد‌ “شما لحظات تلخ و شیرین خود را به اشتراک گذاشتید. وارد خانواده‌های جدیدی شدید و اعضای خانواده‌های دور از هم را کنار هم نگه داشتید. خدمات جدیدی خلق کردید و تجارت‌های کوچکی به راه انداختید. به شکل‌های مختلفی به یکدیگر کمک کردید.

«در ادامه آن سال، او این توصیف جدید از ابزارها و ساخت اجتماع را با توسعه مداوم هدف جهانی فیس‌بوک ترکیب کرد. فراگیری واتس‌آپ در فوریه ۲۰۱۴ می‌توانست پیشرفت فیس‌بوک را تسریع کند «تا زیرساخت اجتماع جهانی را بسازد.» او در ژوئیه خواستار « تعریف جهانی جدیدی از اجتماع » شد. در اکتبر به دهلی نو رفت تا درباره ابداعات تاریخی- تلفن، دستگاه چاپ، تلویزیون، رادیو، خط‌آهن و اتومبیل- صحبت کند، ابداعاتی که به ارتباط مردم کمک می‌کردند و از مردم هند خواست «  از اینترنت استقبال کنند» زیرا یکی از این فناوری‌های دگرگون‌کننده است که از طریق ارتباط، اجتماع را شکل می‌دهد.

زاکربرگ آنجا گفت فیس‌بوک به سیاستمدارانی چون نخست‌وزیر هند، نارندرا مودی، امکان داده است «مستقیما با مردمی که در خدمت آنهاست صحبت کند.» او گفت این کارِ «عظیمی بوده زیرا به شکلی انجام شده که واسطه‌ها امکان تغییر آن را نداشته‌اند.» در این مدت، او در تالارهای شهرهای سراسر دنیا سخنرانی‌هایی کرده است. پس او هم می‌توانست مستقیما و بدون واسطه رسانه‌ای که میان مدیر عامل و گروه کاربران دست‌چین فیس‌بوک واسطه باشد، با مردم ارتباط برقرار کند. زاکربرگ به سبب تغییراتی که فیس‌بوک با خود داشت، سرش را بالا می‌گرفت و اینترنت را «نیرویی برای برقراری صلح در جهان» می‌دانست. متصل‌کردن آدم‌ها به هم در فیس‌بوک به ساخت «یک اجتماع جهانی مشترک» با «درکی مشترک» می‌انجامید. او به سازمان ملل متحد رفت و درباره کارهای خود و رفقای پیتزاخورش سخن گفت.

از همه شگفت‌انگیزتر این بود که نظر به تمام اتفاقاتی که افتاده بود، زاکربرگ گفت افتخار می‌کند که فیس‌بوک توانسته گفتمان سیاسی‌ای را ترویج کند که در قیاس با رسانه‌های سنتی دامنه گسترده‌تری از نظرات سیاسی را عرضه می‌کند. زاکربرگ در دسامبر ۲۰۱۴ اظهار داشت «حتی اگر غالب افرادی که با آنها دوست هستید نظراتی مشابه شما داشته باشند، شبکه دوستان و دوستان دوستانتان -کسانی که در بخش نیوز فید خود با آنها آشنا می‌شوید- شما را در معرض نظرات متنوع‌تری قرار می‌دهند، متنوع‌تر از آنچه هر رسانه دیگری می‌تواند عرضه کند. از نظر من این تغییر بسیار مهمی در جهان است.»

سپس کاملا ناگهانی زبان زاکربرگ در فضای عمومی به تمامی دگرگون می‌شود. همه چیز از گزارش عملکرد شرکت به تحلیلگران در ژانویه ۲۰۱۶ آغاز شد. «همزمان با تمایل بیشتر جهان به سوی بی‌پردگی، در بسیاری از اجتماعات، شاهد افزایش ترس از عواقب جهانی متصل‌شدنِ بیشتر و پیشرفت فناورانه سریع‌تر هستیم.»

نمایش پیروزی همچنان ادامه داشت، اما داشت تضعیف می‌شد. وی افزود: «پرداختن به این نگرانی‌ها در پیشبرد ماموریتمان نقشی حیاتی دارد. ما می‌کوشیم صدای مردم را تا آنجا که می‌توانیم به گوش دیگران برسانیم و مزایای مرتبط بودن و کنار هم نشاندن جهان را افزایش دهیم.»

اما او در یادداشت آوریل خود برای موسسات توسعه فیس‌بوک، لازم دانست اصول خود را در مقابل موج رو به رشد نارضایتی شرح دهد. «ما برای متصل‌کردن تک‌تک انسان‌ها به پا خاسته‌ایم، برای اجتماعی جهانی، برای کنار هم آوردن آدم‌ها، برای شنیده شدن صدای آنها، برای گردش آزاد عقاید و فرهنگ در میان ملل ... اما اکنون که نگاهی به اطراف می‌اندازم و به سراسر جهان سفر می‌کنم، می‌بینم که انسان‌ها و ملت‌ها دارند به درون خود فرومی‌روند و در مقابل آرمان جهانی متصل‌شدن و اجتماعِ جهانی می‌ایستند.» این اصطلاح، اجتماع جهانی، به ابزاری شعارگونه بدل شد که زاکربرگ بارها و بارها آن را به کار برد. در یک جلسه زنده فیس‌بوک در ژوئن ۲۰۱۶ (با حضور جری ساینفلد)، زاکربرگ کلان‌نظریه خود درباره تاریخ و جایگاه فیس‌بوک در آن را طرح کرد.

 « ما در این نقطه بعدی تمدن بشری قرار داریم، جایی که مجموعه ابزارهایی که در گام بعدی لازم داریم در دستمان است، چیزهایی چون اینترنت که می‌توانند زیرساخت این ارتباط جهانی باشند... فکر می‌کنم همانطور که از جامعه شکارچی-گردآورنده به روستا و شهر و سپس به ملت رسیده‌ایم، لازم است اکنون چون اجتماعی جهانی دور هم جمع شویم.» و اضافه کرد «زیرا بسیاری از مشکلاتی که از آنها سخن می‌گویید، تروریسم یا بحران پناهندگان یا تغییر اقلیم یا شیوع بیماری‌های جهانی، چیزهایی نیستند که تنها یک شهر یا یک ملت یا گروه کوچکی از مردم قادر به حل آنها باشند.»

مانند گذشته، فناوری‌های نو، نظام‌های سیاسی و «روش‌های امتحان‌شده انجام کارها» می‌توانند با هم ترکیب شوند تا «بشریت را رشد دهند.» به همین دلیل است که زاکربرگ گفته است با اینکه فیس‌بوک دو میلیارد کاربر دارد، هنوز میلیاردها« نفر هستند که آنچه را لازم است انجام نمی‌دهند.» فیس‌بوک که نباشد، رشدی هم نیست. سپس ماجرای انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا مطرح شد و زاکربرگ خود را در موضع دفاعی یافت و مجبور بود توضیح دهد که چرا ظاهرا «اجتماع»او به انتشار اطلاعات غلط کمک کرده است. وی به جای بدیهی انگاشتن مزایای نیوز فید، حالا مجبور بود از کاربرد اولیه این پلتفرم در مقام سازوکاری برای انتشار اطلاعات دفاع کند.

اما با آمدن ۲۰۱۷، زاکربرگ صحبت درباره « ساخت اجتماع» فیس‌بوک را شروع کرد. در فوریه، پست مفصلی نوشت و نظر خود را به تفصیل در آن بیان کرد: «لازم است زیرساختی اجتماعی را توسعه دهیم که به مردم قدرت دهد تا اجتماعی جهانی را شکل دهند که برای همه مفید است.»

اکنون می‌دانیم که در اواخر ۲۰۱۶، مارک زاکربرگ سوالات جدیدی را از کارکنان خود پرسید. شرکت متوجه حضور زیرمجموعه خاصی از کاربران فیس‌بوک شده بود، حدود ۱۰۰ میلیون نفر که به «اجتماعات معنادار» فیس‌بوک پیوسته بودند. طبق تعریف او، این‌ها گروه‌هایی بودند که « به سرعت به مهم‌ترین بخش تجربه شبکه اجتماعی فرد و بخشی جدانشدنی از ساختار حمایتی جهان واقعی او تبدیل می‌شوند.»

زاکربرگ هرگز این مطلب را آشکارا به زبان نیاورد، اما می‌توان تصور کرد وقتی فردی یک اجتماع فیس‌بوکی را وارد «ساختار حمایتی جهان واقعی» خود کرده است، بسیار بیشتر احتمال دارد که فیس‌بوکش را باز کند و بسیار کمتر احتمال دارد که از فیس‌بوک برای همیشه خارج شود. باز هم این حرف را نزده است، اما به‌راحتی می‌توان تصور کرد که این افراد به شکلی شخصی‌تر و احساسی‌تر مطالب خود را به اشتراک می‌گذارند. آنها احتمالا طبق معیارهای فیس‌بوک قابل شناسایی هستند.

در ژوئن ۲۰۱۷، در « نشست اجتماعات «که برای مدیران و روسای این اجتماعات برگزار می‌شد، زاکربرگ برای این گروه‌ها تبلیغ می‌کرد.» من این سوال را از تیم خودمان پرسیدم: اگر حدود دو میلیارد نفر عضو فیس‌بوک هستند، چرا ما فقط توانسته‌ایم ۱۰۰ میلیون نفر از آنها را به اجتماعاتی معنادار متصل کنیم؟ او افزود « بله، ظاهراً در دنیای واقعی و آنلاین، بیشتر ما در جست‌وجوی یک اجتماع نیستیم .»

پس فیس‌بوک به کمک این دسته از آدم‌ها می‌رود. « طی شش ماه، کمک کردیم تعداد افرادی که به اجتماعات معنادار فیس‌بوک پیوسته بودند، بیش از ۵۰ درصد افزایش یابد.» او اضافه کرد « و می‌دانید که این تنها با برخی اقدامات اولیه انجام شد. کارهای بسیار دیگری می‌توان انجام داد و خود ما هم مشتاق آنها هستیم. پس الان می‌خواهیم هدف‌گذاری کنیم. می‌خواهیم به یک میلیارد نفر کمک کنیم به اجتماعی معنادار بپیوندند»

این اولین بار بود که مارک زاکربرگ اصطلاح « اجتماع معنادار» را به کار برد. البته او در گذشته درباره اجتماع « ما»، اجتماع « امن» و اجتماع « جهانی» سخن گفته بود. اما اینها فرق داشت. اندازه‌گیری معنا آن قدر آسان نیست که بررسی چیزی که افراد رویش کلیک می‌کنند (دست‌کم بیشتر مردم اینطور فکر می‌کنند)

سفر به تمام ایالت‌ها نوعی بازاریابی گسترده بود و شاید روشی برای یادگیری حکایت‌هایی که زاکربرگ در سخنرانی‌هایش می‌خواهد تعریف کند. او در سخنرانی جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد در می‌۲۰۱۷، تمام توان بلاغی خود را جمع کرد. دانشجوها نیازمند هدف بودند و او هدفش را این‌گونه توضیح داد « این حس که ما بخشی از چیزی بزرگ‌تر هستیم، که به ما نیاز است، که چیز برتری پیش رویمان است و می‌توانیم برای آن تلاش کنیم.» امروز منابع هدفمندی گذشته -  شغل، کلیسا و اجتماع- همگی افول کرده‌اند. « بسیاری از مردم انزوا وافسردگی را حس می‌کنند.» اما راه « ایجاد حس هدفمندی برای همه ساخت اجتماع است.» این اجتماع جهانی خواهد بود زیرا « قوس بزرگ تاریخ بشر به سمت مردمی می‌رود که روزبه‌روز در شمار بیشتر گرد هم جمع می‌شوند - از قبیله تا شهر و از شهر تا ملت-  تا به چیزهایی دست یابند که تنهایی امکانش را ندارند.»

این مساله راهی در حاشیه جاده تاریخ نیست. چیزی است که در بُعدی جهانی در حال وقوع است. « این دغدغه عصر ماست. نیروی آزادی، بی‌پردگی و اجتماع جهانی علیه نیروهایی که می‌خواهند ما را به بردگی، انزوا و ناسیونالیسم سوق دهند.» و بعد اضافه کرد «نیروهایی موافق جریان دانش، تجارت و مهاجرت علیه نیروهایی که آنها را کند می‌کنند.»

اما اگر بنا باشد مردم متقاعد شوند که برای رشدی در ابعاد جهانی دور هم جمع شوند، لازم است اجتماعات محلی ساخته، حمایت و تقویت شوند. « این هم تصمیمی نیست که لازم باشد در سازمان ملل گرفته شود.» سپس گفت « در سطح محلی زمانی این اتفاق می‌افتد که تعداد کافی از ما نوعی هدفمندی و ثبات در زندگی را حس کنیم و بتوانیم حرف دل خود را بزنیم و به دیگران اهمیت دهیم.»

به نظرم اغراق نیست اگر بگوییم « ساخت اجتماع » همان چیزی است که پس از یک سال نومیدکننده همراه با مزایای بیشتر و قیمت سهام بالاتر اما اعتماد و احترام کمتر در درون و بیرون اجتماع فناوری، به خود فیس‌بوک هدفی جدید داده است. اما فیس‌بوک به آنچه جهان می‌گوید اعتماد نمی‌کند. فیس‌بوک به آنچه جهان انجام می‌دهد اعتماد دارد و این چیزی است که در یک پایگاه داده از آدم‌ها بازتاب پیدا می‌کند. در اواخر ۲۰۱۶ زاکربرگ گفت «فلسفه هر چه در فیس‌بوک انجام می‌دهیم این است که می‌توانیم از اجتماع خود بیاموزیم لازم است چه کاری انجام دهیم.»در همان جلسه او گفت «هدف واقعی ما انعکاس چیزی است که اجتماعمان می‌خواهد.» جالب آنکه، ظاهرا نتیجه‌گیری زاکربرگ این بوده که در این دوران آشفته، قطبی‌شده و از نظر اقتصادی ناپایدار، آنچه اجتماع می‌خواهد هدف است. به همین دلیل فیس‌بوک می‌خواهد به آنها هدف بدهد. زاکربرگ در جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد گفت « برای اینکه جامعه ما رو به جلو حرکت کند، با یک چالش نسلی مواجه‌ایم تا علاوه بر خلق مشاغل جدید، بتوانیم حس هدفمندی را دوباره احیا کنیم. » ما هرگز نخواهیم دانست تیم فیس‌بوک در آن ۱۰۰ میلیون نفری که در «اجتماعات معنادار» فعال بودند، چه دیدند. (از فیس‌بوک پرسیدم اما جوابی نگرفتم.) اما می‌توان گفت آنقدر قدرت داشت که با ایده‌های قبلی زاکربرگ درباره اجتماع جهانی و پایگاه داده افراد ترکیب شود و محور کار شرکت قرار گیرد. و حالا با همان رویکرد شتابان حرکت کن و کم بدان، برای واردکردن اجتماع، معنا و هدف به زندگی افراد نقشه راهی ساخته‌اند. چرا این افراد؟ چرا این شرکت؟ چرا مارک زاکربرگ؟

او در حالی که داستان پیتزای آغازگر فیس‌بوک را در جشن فارغ‌التحصیلی هاروارد بازگو می‌کرد، گفت «ما فقط چند بچه دانشگاهی بودیم. اصلاً چیزی از متصل‌کردنِ جهان به هم نمی‌دانستیم. شرکت‌های بزرگ فناوری برخوردار از منابع سرشار بر سر کار بودند. تصورم این بود که یکی از آنها این کار را خواهد کرد. اما این ایده خیلی برایمان روشن بود: اینکه مردم همه دوست دارند متصل باشند. پس همین طور پیش رفتیم، هر روز و هر روز. می‌دانم بسیاری از شما ماجراهای خودتان را خواهید داشت، ماجراهایی شبیه ماجرای ما: تغییری در جهان که آنقدر بدیهی به نظر می‌رسد که مطمئنید کس دیگری آن را به انجام خواهد رسانید. اما کس دیگری این کار را نمی‌کند. شمایید که انجامش می‌دهید.» هدف برای همه؟ مطمئن نیستم هیچ کس دیگری بخواهد این کار را بکند. اما زاکربرگ تلاش خود را خواهد کرد.

منبع:ترجمان

 

ارسال نظر