تنهایی با تنها ماندن متفاوت است

۱۴۰۱/۰۹/۲۰ - ۰۲:۳۳:۳۱
کد خبر: ۱۹۵۲۱۴
تنهایی با تنها ماندن
 متفاوت است

هدیه فرهادی

تنهایی احساسی است که همه انسان‌ها در همه جای دنیا آن را تجربه می‌کنند و این احساس برای هر فرد پیچیده و منحصر به فرد است. از آنجا که هیچ علت مشترکی برای این احساس وجود ندارد، پیشگیری و درمان این حالت بالقوه آسیب رسان ذهنی نیز می‌تواند به طرز چشمگیری متفاوت باشد .تنهایی با تنها بودن تفاوت دارد؛ تنهایی حالتی است که در آن احساس تنهایی می‌کنیم و به طرز دردناکی از دیگران جدا شده و منزوی شده‌ایم. ولی تنها بودن یک واقعیت مادی است مثلا کسی که دوستان زیادی دارد بخواهد مدتی تنها باشد تا بتواند مطالعه یا کار کند و ...افرادی که تنها هستند بیشتر از دیگران، وقت بیشتری را با خودشان صرف می‌کند، احتمالا تنها شام می‌خورند و تعطیلات آخر هفته را تنها می‌گذرانند. همچنین آنها بیشتر از خود عیب جویی کرده و کمتر احتمال دارد با کسی قرار و مدار بگذارند. افراد تنها ممکن است بگویند که زیاد هم آدم‌های تنهایی نیستند و دوستان متعددی دارند اما بعد از بررسی‌های بیشتر مشخص می‌شود که روابط دوستی آنها بیشتر سطحی هستند و بعید است که آنها اسرار خود را با این افراد در میان بگذارند. تنهایی در دوره نوجوانی به اوج خود می‌رسد، زمانی که اغلب افراد دوستی با همسالان را با والدین خود جایگزین می‌کنند .از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که انسانها به‌طور غریزی حیواناتی اجتماعی هستند. طبیعی است که وقتی از دیگران جدا هستیم احساس تنهایی کنیم. به عنوان گونه‌ای قبیله‌ای، مغز ما برای تکیه بر ارتباطات اجتماعی به عنوان وسیله‌ای برای بقا سازگار شده است. در حقیقت، به گفته «جان کاسیوپو» عصب شناس، «فقدان ارتباط اجتماعی همان زنگ هشدار اولیه مانند گرسنگی، تشنگی و درد جسمانی را برمی‌انگیزد.» با این حال، زندگی مدرن، با همه امکانات، منجر به افزایش شدید انزوا شده است. در نتیجه، تنهایی در حال افزایش است. هنگامی که خود را منزوی می‌یابیم، باید آن را به عنوان یک علامت هشداردهنده تلقی کنیم که ممکن است به طرقی اساسی علیه خود بجنگیم. 

مسیر انزوا منجر به تنهایی، ناامیدی و حتی افسردگی می‌شود. وقتی احساس تنهایی می‌کنیم، اغلب تمایل داریم که خودمان را مورد سرزنش قرار دهیم و فکر کنیم که چیزی در مورد ما اشتباه است. هر چه بیشتر احساس تنهایی کنیم، بیشتر افکار ما مبنی بر عدم وابستگی یا احساس طرد شدن توسط دیگران شروع می‌شود. تنها مانده‌ایم با افکار خود، بدترین دشمن خود می‌شویم. یک فضای منزوی، بستر مناسبی برای افکار منفی و انتقادی از خود است. این الگوهای فکری «صدای درونی انتقادی» را تشکیل می‌دهند، یک دشمن داخلی که منجر به فرآیندهای فکری و رفتارهای خود مخرب می‌شود. این منتقد درونی احساسات منزوی شدن ما را تغذیه می‌کند و ما را تشویق می‌کند تا از دیگران اجتناب کنیم و در وضعیت تنهایی بمانیم. اگرچه صداهای درونی انتقادی ما ممکن است چیز دیگری را به ما بگویند، اما در واقعیت، هیچ چیز ذاتی در ما وجود ندارد که ما را به تنهایی سوق دهد. این یک تصور غلط رایج است که افراد تنها هستند زیرا مهارت‌های اجتماعی ضعیفی دارند. در حقیقت، تحقیقات جدید نشان می‌دهد که افراد تنها از مهارت‌های اجتماعی کاملاً کافی برخوردار هستند و حتی در هنگام خواندن نشانه‌های اجتماعی افراد غیر تنها را اجرا می‌کنند. با این حال، هنگامی که «فشار اجتماعی» به آزمون مهارت‌های اجتماعی وارد می‌شود، افراد تنها اغلب شروع به خفگی می‌کنند. آنها احساس اضطراب زیادی می‌کنند یا از شکست می‌ترسند. در اصل، باورهای خود محدود‌کننده یا صداهای درونی انتقادی آنها با توانایی‌های طبیعی اجتماعی آنها تداخل دارد. از سوی دیگراگرچه، تنهایی رایج است و به سرعت می‌گذرد، اما تنهایی می‌تواند یک بیماری مزمن با اثرات جدی و مضر بر سلامت جسمی و روانی فرد باشد. اثرات تنهایی طولانی مدت بر سلامت روانی شامل کاهش کیفیت خواب، تضعیف سلامت و حتی افزایش مرگ و میر است. در حالی که تأثیرات آن بر سلامت روان فرد شامل افسردگی، ترسو بودن، به خاطر سپردن اشتباه و تمرکز بر محرومیت است. گاهی در طول زندگی احساس تنهایی را تجربه کرده‌ایم. معمولا افراد از احساس تنهایی، به عنوان احساسی منفی و عذاب‌دهنده یاد می‌کنند. همین موضوع را شاید بارها و بارها از زبان مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌های تنها شنیده‌ایم که می‌گویند «تنهایی فقط برازنده خود خداست ». اما آیا واقعا تنهایی به این شدت منفور و عذاب‌دهنده است؟ باید بدانیم که دو نوع از تنهایی وجود دارد. مثبت و منفی. در واقع منشأ تنهایی منفی ضعف یا ناتوانی در بخشی از شخصیت ماست. اگر بخواهیم به این نوع از تنهایی قالب شویم باید آموزش ببینیم، مهارت‌آموزی کنیم یا از درمان فردی کمک بگیریم.

 

ارسال نظر