تشریح فاجعه قتل جرج فلوید

۱۳۹۹/۰۳/۱۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۷۷۷۹
تشریح فاجعه قتل جرج فلوید

علی  دینی ترکمانی

قتل جرج فلوید، شهروند سیاهپوست امریکایی، به دست پلیسی سفیدپوست، موجب اعتراضات و شورش اجتماعی برحق فراگیری در امریکا به رفتارهای کثیف نژادپرستانه شده است. با توضیح علت اصلی وقوع این رخداد...

 می‌توانیم نوری بر علل رفتارهای نادرستی بیندازیم که فرهنگی نامیده می‌شوند و در کشورهای مختلف آبشخورهای متفاوتی دارند.  این اولین‌بار نیست که چنین اتفاقی در امریکا رخ می‌دهد. سابقه متعددی در این باره وجود دارد که بر مبنای برخی از آنها فیلم‌های درخشانی هم ساخته شده است. امریکا مدتی بعد از کشف این قاره در سال ۱۴۹۰ به دست کریستف کلمب، تا سال ۱۸۶۵ به‌طور رسمی و قانونی درگیر برده‌داری بود. در سال ۱۸۶۰ آبراهام لینکلن با شعار لغو برده‌داری وارد کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور شد و به‌دنبال جنگ ۵ ساله میان ایالت‌های شمالی امریکا به‌رهبری وی و ایالت‌های جنوبی مدافع برده‌داری، برده‌داری سرانجام در سال ۱۸۶۵ با تغییر قانون اساسی رسما لغو شد (فیلم دیدنی لینکلن این دوره‌تاریخی را به تصویر کشیده است) اما، این اقدام قانونی به معنای پاک شدن کامل ذهن و ضمیر جامعه از رویکردهای نژادپرستانه و رفتارهای مترتب بر آن نبوده است. ویژگی فرهنگ اجتماعی یا نهادهای غیررسمی دیرپا بودن آنهاست. سیطره نژادگرایی طی حدود سه قرن، موجب شده که پس از لغو قانون برده‌داری و زمینه‌سازی‌های بعدی برای تامین حقوق شهروندی سیاهپوستان از جمله تامین حق رای در انتخابات، همچنان رگه‌هایی از نژادپرستی در این کشور و جاهای دیگر دیده شود.  این عقبه تاریخی نوعی از فرهنگ اجتماعی یا نهاد غیر رسمی را در گذشته دور شکل داده که حتی با تغییر قانون اساسی و تلاش‌های افرادی چون مارتین لوترکینگ برای رفع تبعض‌های نژادی و استقرار عدالت قانونی در ورای رنگ پوست، کاملا ریشه‌کن نشده است. بنابراین، هنوز هستند افراد سفیدپوستی که سیاهپوستان را بی‌شرمانه به صورت «کاکا سیاهی» می‌بینند که حق سخن گفتن و نفس کشیدن، بدون اجازه ارباب سفیدپوست را ندارند. از ظهور افرادی چون باراک اوباما و چهره‌های ورزشی و هنری در جایگاه‌های مهم برآشفته می‌شوند (فیلم کتاب سبز (۲۰۱۸) چنین برخوردهایی با پیانیست سیاهپوست مشهور امریکا، دان شرلی، در سال‌های نیمه دوم قرن بیستم را به تصویر کشیده است)  طبیعی است اگر این رفتارها پشتوانه قانونی می‌داشت، به جای کشته شدن هر از چند سال یک‌بار سیاهپوستی، تاریخ همچنان شاهد نسل‌کشی آنان و بهره‌کشی شدید از آنان می‌شد. به بیانی دیگر، منصفانه این است که میان وقوع قتل‌هایی مانند قتل غیرانسانی و غیراخلاقی جرج فلوید و نظایر او که هیچ پشتوانه قانونی ندارد و تنها از عقبه تاریخی و رفتارهای بیمارگونه نژادپرستانه آب می‌خورد، و فجایعی که به نوعی دارای پشتوانه‌های قانونی است تفاوت قائل شد. یعنی در جاهایی که چنین فجایعی ریشه‌هایی بلند و قوی در خاک نهاد رسمی یا ساخت قانون و قدرت رسمی دارد، باید به تغییر قانون و قدرت پرداخت تا این فجایع تکرار نشوند. در جاهایی که ساخت قانون و قدرت رسمی مشکل چندانی ندارد باید با ریشه‌یابی روانشناسانه اجتماعی چنین پدیده‌هایی، به تغییر نوع نگرش نژادپرستانه افرادی از دست پلیس قاتل رفت.  در عین حال، دموکراتیزه کردن تولید و توزیع ثروت نیز امر مهمی است. در مقایسه کشورهای اسکاندیناوی و امریکا، با شرایط نهادی رسمی کم و بیش مشابه، می‌توان تفاوت‌های مهمی از منظر وقوع چنین فجایعی دید که علت آن به مساوات‌گرایی اجتماعی قوی در کشورهای اسکاندیناوی باز می‌گردد. یعنی دموکراتیزه شدن واقعی تولید و توزیع، و کاهش فاصله طبقاتی، هم موجب شکل‌گیری قدرت بازدارندگی اجتماعی در برابر چنین فجایعی می‌شود و هم با معنادارتر کردن عدالت قانونی، کم‌رنگ شدن زمینه‌های فرهنگی چنین فجایعی را در پی دارد. شاید چنین پلیس‌هایی در جامعه‌ای که وجه مشخصه مهم آن نابرابری زیاد است، دچار عقده‌های مختلف می‌شوند که ناچار از خالی‌کردن آنها روی افراد بی‌گناه می‌شوند؛ یا ممکن است با اتکاء به امکان سهل‌گیری نهاد قضایی مبتنی بر قدرت نابرابر دست به فجایع می‌زنند.  نتیجه اینکه نباید با شبیه‌سازی فاجعه غیر انسانی و به‌شدت قابل محکوم قتل جرج فلوید، به توجیه فجایع غیرانسانی در جاهای دیگر پرداخت که ممکن است علت وقوع آنها وجود قوانین نادرست باشد. قوانینی که زمینه را برای استمرار کژکاردی‌های فرهنگی بیشتر فراهم می‌کند.  در جاهایی که مشکل، نه قانون بلکه عقبه تاریخی سیطره مناسبات اجتماعی خاصی است، باید به عدالت قانونی معنای بیشتری داد. در جاهایی که مشکل در قانون است، هم باید قانون تغییر کند و هم عدالت قانونی از طریق مساوات‌گرایی اجتماعی معنای بیشتری یابد.

 

 

ارسال نظر