خشکسالی و کوچ اجتناب‌ناپذیر!

۱۳۹۷/۰۵/۲۳ - ۰۰:۳۲:۴۰
کد خبر: ۱۲۷۵۸۴
خشکسالی و کوچ اجتناب‌ناپذیر!

سیده فاطمه مقیمی عضو هیات رییسه اتاق بازرگانی تهران

خبر کوتاه بود و تکان‌دهنده، «تهران و بیست استان دیگر خشکسالی شدید دارند». این خبر را رییس مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران سازمان هواشناسی کشور اعلام کرد؛ اما اعلام نکرد چه جمعیتی در اثر خشکسالی مجبور به مهاجرت و کوچ خواهند شد؟! اینکه بررسی این موضوعات وظیفه کیست و نهاد متولی کدام نهاد است خود جای بحث و بررسی مفصل دارد، اما به عنوان یک فعال بخش خصوصی که فاکتورهای جمعیتی همواره بخشی از کارم بوده است، مایلم درباره پس‌لرزه‌های این بحران بنیان‌کن مواردی را مطرح کنم.

 سخنم را با طرح چند سوال مطرح می‌کنم که خود، بخشی مهمی از موضوع هستند: آیا می‌توان به مردمی که در اثر بی آبی کشتزارها و منابع درآمدی شان را از دست داده‌اند، به دلیل عدم دسترسی به آب سالم و کافی درگیر بیماری‌های واگیردار شده‌اند و سلامت خانواده‌هایشان در خطر جدی افتاده، اجازه جابه‌جایی در داخل کشور را نداد؟ آیا ما در کشور ساز وکار پایش شهروندی، (مانند کارت اقامت ایالتی یا موارد مرسوم دیگر در کشورهای پیشرفته) داریم؟ آیا می‌توانیم بین شهروندان کشور مرز منطقه‌ای بکشیم؟ آیا شهرهای مقصد در داخل کشور شناسایی شده اند؟ آیا تمهیدات مناسب برای کنترل تبعات این کوچ عظیم و حتمی الوقوع دیده شده است؟در پاسخ به هر سه سوال، فقط به یک پاسخ می‌رسیم: «خیر!»

این پاسخ صریح و شفاف و تعیین‌کننده را مردم خیلی سریع‌تر از حکومت دریافت کرده‌اند. به همین علت به گزارش منابع رسمی، بیش از یک‌هزار ایرانی در سه ماهه اخیر در کشور ترکیه، ویلا و آپارتمان با متوسط قیمت 160 هزار دلار خریداری کرده‌اند. این عدد با در نظر گرفتن متوسط قیمت دلار در این مدت که 7500 تومان بوده برابر می‌شود با، «هزار و دویست میلیارد تومان»! آیا اگر اعتماد مردم به سیستم کشورداری پابرجا بود، نمی‌توانستیم همین مبلغ را، که تنها گوشه‌ای از خسارات است، برای کنترل همین بحران و عبور از دوره خشکسالی به کار ببندیم؟ زاویه دیگر نگاه به بحران کوچ و مهاجرت ناشی از خشکسالی، میزان آمادگی مقصد برای جذب این خیل کوچ‌کنندگان غیرفصلی است. آیا مقاصد کوچ تاکنون به درستی شناسایی و استعدادیابی شده‌اند؟ آیا تبعات کوچ در آنها پایش می‌شود؟ آیا باید طبق نظریه «ساموئل هانتینگتون» منتظر برخورد فرهنگ‌ها و تمدن‌های داخلی باشیم؟

در واقع نکته مورد نظر من این است که تا زمانی که فرصت و امکانات داریم و زنگ خطر کوچ به صدا در نیامده باید برای این اتفاق حتمی آماده بشویم. نه تنها می‌توانیم از بحران به سلامت گذر کنیم بلکه می‌توانیم از پتانسیل‌های عظیم این کوچ برای اشتغال بیشتر و رونق اقتصادی بیشتر استفاده کنیم. در بدترین شرایط، اگر این کوچندگان هیچ گونه تخصصی نداشته باشند، لااقل به زبان فارسی صحبت می‌کنند، با قوانین کار در داخل آشنایی اندک دارند، با شرایط زندگی در ایران آشنا هستند، بخش عظیمی سالم و جوان هستند، شهروند ایران هستند و با همه آنها از یک خون و تبار هستیم. با جمع‌بندی این موارد به این نتیجه می‌رسیم که با یک آموزش کوتاه‌مدت فنی و حرفه‌ای، می‌توانیم از همه آنها تکنیسین مناسب برای کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و کشت‌وصنعت‌های بزرگ بسازیم.

وقتی یک مهاجر داخلی، به محض ورود به شهر جدید و با فرهنگ جدید، با مزیت اشتغال و معیشت و با دسترسی به امکانات 1+5 (در ادامه گفته خواهد شد) مواجه می‌شود تمام تلاش خود را می‌کند تا به بخشی از آن فرهنگ و جامعه میزبان بدل شود تا راه برای پیشرفت و موفقیتش هموارتر گردد؛ در عین حال که خلق و خوی ذاتی خودش را هم فراموش نکرده و به یک انسان با دو بخش خوب از دو فرهنگ گاه متناقض، تبدیل شده است، این فرد نمی‌تواند قسمت‌های آزاردهنده فرهنگ خود را به جامعه جدید تحمیل کند و همین طور نمی‌تواند قسمت‌های آزاردهنده فرهنگ جدید را به دلیل میهمان بودن، اخذ نماید! به همین دلیل مهاجرین در اکثر جوامع منضبط‌تر از بومیان آن فرهنگ هستند. در مقابل اگر مزیت اشتغال و 1+5 را برای مهاجر در نظر نگیریم چه اتفاقی می‌افتد؟ رشد افسارگسیخته حاشیه نشینی، گسترش ناامنی، گسترش مشاغل مخرب مانند توزیع مواد مخدر، گسترش مشاغل مزاحم مانند دستفروشی، کاهش تولید، کاهش سرانه زیرساخت و... این موارد وقتی در مقیاس یک کوچ ملی اتفاق بیفتد فرهنگ مقصد و شهروندان مقصد کوچ، را به‌شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و در موارد بسیار باعث شده، صاحبان تخصص و سرمایه موطن خود را ترک کنند و غالباً دست به مهاجرت خارج از کشور بزنند و تنها نتیجه قطعی این اتفاقات ویرانی مقصد و فرهنگ بومی آن خواهد بود.

به عنوان یک نتیجه قطعی، اگر مقصد مستعد کوچ به درستی شناخته شود، مدیریت تخصیص منابع استانی و شهری به صورت یکپارچه و همسو، توسعه امکانات و زیرساخت‌های 1+5 را در دستورکار قرار دهند، به جای اینکه کوچ در اثر بی آبی اتفاق بیفتد، شهر مقصد به دلیل پتانسیل‌های کاری ایجاد شده و وجود زیرساخت کافی، در ابتدا متخصصین و سرمایه داران داخلی را جذب می‌کند و در مرحله دوم، در قالب فراخوان نیروی کار، همان مهاجران را با فرشِ قرمز به کار و اشتغال دعوت می‌کند، فرهنگ خود را حفظ می‌کند و اشتغال و تولید بیشتر

ایجاد می‌کند.

بر خلاف تصور عمومی، نقاطی که در تنش آبی کمتری هستند در کشور بسیارند، اما هر زمان به مشکل کم آبی فکر می‌کنیم ناخودآگاه ذهن به سمت سه استان شمالی کشور یعنی گلستان، مازندران و گیلان می‌رود. این سه استان در مجموع حدود 59.000 کیلومتر مربع وسعت دارند و در مجموع میزبان زندگی 7.680.000 نفر از هموطنانمان هستند؛ برای ذهنیت یافتن درباره این اعداد بد نیست این اعداد را با یک کشور اروپایی هم اقلیم و مشابه آب و هوایی مقایسه کنیم. کشور هلند در حدود 33.000 کیلومتر مربع مساحت خشکی دارد و 16.500.000 نفر نیز جمعیت دارد. یعنی با نصف مساحت سه استان شمالی حدود 2.5 برابر جمعیت دارد. یعنی اگر وسعت برابر این سه استان داشت می‌توانست جمعیت حدود 33.000.000 نفر را در خود اسکان دهد و به نحو شایسته برایشان امانات تامین کند و از مزایایی این تعداد شهروند برای اشتغال و تولید بیشتر استفاده نماید. لازم به ذکر است کشور هلند با داشتن حدود 11.000.000 رأس گاو تولید کننده اصلی گوشت و لبنیات در اروپا و تامین کننده بخشی از نیاز تمام دنیا در این موارد است، در کنار این موضوع که تولید کننده اصلی گل و گیاه زینتی در دنیا نیز هست. این کشور از همین محل به اندازه‌ای سرمایه ذخیره کرده که توانسته بدون داشتن چاه نفت یا گاز بیش از نیمی از سهام غول نفتی شل را در مالکیت داشته باشد. تولید ناخالص داخلی کشور هلند، بدون داشتن نفت، گاز و معادن (درمقایسه با ایران) و با جمعیتی برابر با 20% جمعیت کشور ما، در سال 2006 نزدیک به 541.5 میلیارد دلار بوده است که رتبه بیست و سوم جهانی را تصاحب نمود و سرانه 35.078 دلاری برای شهروندان رقم زده که رتبه دهم را در دنیا ازآن خود کرد بود. در مقابل در سال 2013 تولید ناخالص داخلی کشور ما با داشتن نفت، گاز، معادن گوناگون من جمله طلا، محصولات کشاورزی متنوع و ارزشمند مانند پسته و زعفران 558.4 میلیارد دلار بود (یعنی تقریبا برابر با هلند 2006) و رتبه سی و دوم جهانی را اخذ نمود و سرانه تولید ناخالص داخلی ما فقط 7.596 دلار بود که رتبه صد و دوم جهان را اخذ کرد.

در صورتی که این فاکتورهای 5+1 به درستی و به اندازه کافی در شهری موجود باشد، شهروندان نیازی به مهاجرت یا کوچ نخواهند دید. در ادامه، به معرفی برخی زیر فاکتور‌های هر کدام از این موارد خواهم پرداخت. الف) اشتغال، اقتصاد و معیشت. بر این اساس، فرد باید بتواند به تناسب توانایی‌های جسمی و فکری، شغل مناسب انتخاب کند، درآمد وی با هزینه‌های زندگی وی و خانواده در شهر تناسب داشته باشد.، موارد اولیه مورد نیاز خود مانند خوراک، پوشاک، مسکن و... را بتواند همواره در سبد زندگی خود داشته باشد، خرید مواد اولیه مورد نیاز فرد و خانواده در شهر میسر و آسان باشد، زندگی اقتصادی فرد در شهر با جایگاه اجتماعی وی تناسب داشته باشد.

دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی. این مورد مشتمل است بر وجود پزشکان متخصص کافی و در دسترس، وجود بیمارستان، کلینیک، دی‌کلینیک با در نظر گرفتن استانداردهای سرانه و تناسب هزینه‌های بهداشتی و درمانی با سبد زندگی خانوار.

دسترسی به امکانات آموزشی. این مورد مشتمل است بر وجود مدارس کافی، مجهز و با کیفیت، وجود مراکز حرفه آموزی با کیفیت، در دسترس و ارزان، وجود دانشگاه معتبر با پذیرش آسان و مواردی از این دست. دسترسی به امکانات ورزشی و تفریحی، شامل وجود ورزشگاه و باشگاه بر اساس سرانه استاندارد، وجود مراکز تفریحی و سرگرمی مورد قبول شرع و عرف، وجود مراکز فرهنگی کافی و وجود پارک، سینما، رستوران، شهربازی و... بر اساس سرانه.

امنیت، که شامل مولفه‌هایی مانند امنیت انتظامی، امنیت شغلی، امنیت آب، امنیت خوراک و امثال آن است.

هر چه این پنج مورد در جامعه شهری بهتر پوشش داده شود، وابستگی مردم به زندگی در آن بیشتر می‌شود و به تناسب آن رقابت برای کسب قدرت از یک طرف و مطالبه تقسیم قدرت از سوی دیگر در جامعه بیشتر می‌شود و در اینجاست که مفهوم «عدالت قضایی و عدالت اجتماعی» در جامعه مطرح می‌شود. عدالت قضایی پاسبان زندگی در شهر است و عدالت اجتماعی تضمین کننده چرخش قدرت در شهر، شایسته سالاری، شفافیت و مطلوبیت زندگی در شهر است. در چنین شهری، مهم‌ترین هدف بشر از ساخت شهرها و زندگی در شهرها دستیابی می‌شود که همان «آرامش» است. مردم شهری که در آن آرامش داشته باشند را به هیچ قیمتی ترک نخواهند کرد.

کوچ جمعیتی در اثر بحران آب اجتناب ناپذیر است، اینکه از کجا به کجا باشد مشخص نیست، در ذکر حتمی الوقوع بودن این موضوع همین بس که در چهار ماهه اخیر قیمت آپارتمان در محله ناهارخوران شهر گرگان، که بحران آب کمتری نسبت به سایر مراکز استان در کشور دارد به متری هشت میلیون تومان رسیده که از برخی مناطق بالاشهری تهران بیشتر است، همین طور در کوی استادان همدان به متری ده تا پانزده میلیون تومان رسیده است. باید بپذیریم که هیچ سدی نمی‌توان جلوی سیل خروشان هموطنانی که جان فرزندانشان به علت کم آبی در خطر افتاده کشید. اگر مدیریت صحیح و یکپارچه در سه استان شمالی شامل استانداران، نمایندگان مجلس، شهرداران و فعالین بخش خصوصی با هماهنگی دولت مرکزی دست به کار شوند و به «تولید صنعتی مدرن» همراه با «حمایت از کارآفرینی و کارآفرین‌پروری» بپردازند، نه تنها متخصصین، بلکه مهاجرین مسن و از کار افتاده نیز مشکلی نخواهند بود و مشکلی نخواهند داشت.

 

 

ارسال نظر