ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خود مینویسد که در سال 1316 باتوجه به درک ضرورت تهیه نقشه اقتصادی برای کشور و موافقت رضاشاه و حسین علاء نخستوزیر با این امر، اما مخالفت وزیر مالیه با این اقدام، روزی با حسین علاء نخستوزیر به دیدن محمود بدر، وزیر مالیه میرود. در این دیدار، محمود بدر میگوید: «شما ایران و ایرانی را نمیشناسید ولی من میشناسم. اصلا برنامه بلندمدت یعنی چه؟ جواب دادم: در کارهای مربوط به مملکت نباید روزمره و بدون برنامه زندگی کرد. بدر گفت: من اعتقاد دارم در ایران باید روزمره زندگی کرد. فکر فردا را هم نمیتوانم بکنم، آن وقت شما میخواهید نقشه تهیه کنید که پنج سال دیگر چهکار کنید.» ابتهاج وقتی از دفتر بدر بیرون میآید به علاء میگوید: «من دیگر دنبال این کار را نخواهم گرفت. وقتی کفیل مالیه عقیده دارد که باید روزمره زندگی کرد و نظرش درست مخالف فلسفه برنامهریزی است، تلاش ما به جایی نخواهد رسید.» (خاطرات ابتهاج 1375 ص 303) ابتهاج معتقد
بود که کشوری مانند ایران با امکانات مالی و نیروی انسانی محدود و احتیاجات نامحدود باید دارای برنامه باشد. وی نداشتن برنامه اقتصادی و نقشه اقتصادی را علل مغشوش بودن وضع اقتصادی کشور میدانست. پیش از آن البته نخستینبار مهندس علی زاهدی، در رسالهیی به این ضرورت اشاره کرد: «کلیه عملیات صنعتی ما باید تحت پروگرام جامع و روشن تنظیم شود. ارتباطات صنایع مختلف را کاملا رعایت و مقدمات هر موسسه را قبلا تهیه نماید.» هفت دهه پس از آن سخنان باز میشنویم که اصولا برنامه و راهبرد و استراتژی در کشورمان جواب نمیدهد. چنانکه حتی معاون راهبردی رییسجمهور نیز به پاسخگویی بر میخیزد و میگوید: «اینکه فکر کنیم بدون برنامه میتوان کشور را اداره کرد غیرعلمی و غیرتجربی است.» (رسانهها- 3/7/93) علت بیان این سخنان اینبار نه مثلا عدم نیاز و ضرورت برنامه و راهبرد بلکه سرعت تحولات در حوزههای اقتصادی و تکنولوژیک و عدم امکان تحلیل و پیشبینی آینده از یک سو و نیز شکست برنامهها و نظام برنامهریزی در کشور پس از 10
برنامه قبل و پس از انقلاب است.
ضمن تایید دو عامل سرعت تحولات در جهان امروز و عدم دستیابی به اهداف برنامهها در کشورمان، اما این عوامل را نمیتوان بهانهیی برای عدم تدوین برنامه و راهبرد در حوزه اقتصاد و صنعت کشور دانست.
در نقد نظام برنامهریزی کشور بسیار گفته و نوشته شده است، از نبود «تعریف روشن از مفهوم توسعه و فقدان رویکرد سیستمی، جامع و کلنگری در برنامهها و تمرکزگرایی بالا در نظام برنامهریزی» تا «بیتوجهی به نقش نهادهای مدنی، سیاسی و بخش خصوصی در طراحی، اجرا و نظارت و ارزشیابی برنامهها و تفضیل بیش از حد برنامهها و...» امروز ما مثلا میدانیم که بدون یک برنامه جامع و بلندمدت برای منابع «آب» کشور نمیتوانیم حیات و بقا داشته باشیم یا اینکه امروز میدانیم که بدون یک راهبرد بلندمدت و مشخص نمیتوانیم برای سونامی بیکاری، و میلیونها فارغالتحصیل دانشگاه کار ایجاد کنیم و نیز میدانیم که به سبب فقدان نقشه راهبرد یا قطبنما نمیتوانیم منابع محدود را در بیش از یکصد رشته صنعتی پخش کنیم و هزاران هزار واحد تعطیل و نیمهتعطیل و طرحهای نیمه کار صنعتی و... را بهواسطه فقدان منابع یا عدم تخصیص درست آن به اقتصاد کشور تحمیل کنیم. تدوین برنامه توسعه برای اقتصاد کشور و راهبرد توسعه صنعتی بهعنوان مرحلهیی از توسعه
اقتصادی آنهم در شرایطی که اقتصاد کشور آهنگ رشد را آغاز کرده است (رشد 6/4درصدی بهار امسال) امری ضروری و حیاتی است.
البته باید آرمانی نیندیشید و برنامهیی زمینی تدوین کرد و برای اجرای آن از تمامی امکانات کشور و همکاری و توان بخشهای مختلف بهره برد!