بازار مالی ایران به بلوغ نرسیده، دارد جوانمرگ میشود. نهادهای مالی بعد از سالها فعالیت کجدار و مریز به نقاط غیرقابل برگشتی رسیدهاند که دست و پا زدنهای جزئی در آن، دیگر کارساز نیست. بهعقیده صاحبنظران، اقتصاد ایران به صورت کلی به بنبست رسیده و دیگر با دستور و تحکم نمیتوان آن را پیش برد. نه کار لایحه و طرح است و نه جابهجایی مسوولین و تجمعهای صنفی و ... برای بانکهایی که در اوج فلاکت هستند و بورسی که مانند بازندهها هر روز بیشتر عقبنشینی میکند، جواب میدهد. در این اوضاع نابسامان حالا اما جا برای پیشنهادهای نصفه و نیمه از هر وقت دیگری مساعدتر است. یکی میگوید دولت باید بازار را رها کند و آن یکی از لزوم حضور موقت دولت میگوید؛ یکی برای بانک نسخه میپیچد و یکی ناجی بورس میشود. اگر نه به عنوان بازیگر و ذینفع، بلکه به عنوان تماشاگر به بازار مالی ایران بنگرید کلاف سردرگمی جلوه میکند که نه میتوان به صورت بخشی به آن پرداخت و نه باز کردن گرههای در هم تنیده آن، کار آسانی است. به قول راسل ایکاف نمیتوان این کلاف را تجزیه و سپس تحلیل کرد بلکه باید ترکیبش کرد و در ارتباط با دیگر معضلات، برای آن راه گریزی
جست. همه اجزای بازار مالی اعم از بانکها، بورسیها و بیمهها مشکلاتی از جنس هم دارند. بانکها یک روز از تعیین قیمت دولت مینالند روز دیگر خود توافق میکنند، دوباره خواهان دخالت شورای دولتی پول و اعتبار میشوند و این داستان ادامه دارد. بورسیهایی که تشکیلاتشان عملا به دست دولت میچرخد، هم از حضور دولت شاکیاند و هم تا مشکلی پیش میآید دست یاری به سوی دولت دراز میکنند. این مجلس هم که خود را نماینده مردم میداند انگار تنها نماینده آنهایی شده که صدای بلندتری دارند، بدون اینکه جوانب مواضعشان را بررسی کنند؛ با هر اتفاق، وزیر و وزرا را به مجلس فرامیخوانند تا جواب پس دهند. دولت هم پس از یک سال و نیم مقاومت برای اجتناب از اتخاذ تصمیمات تکبعدی و نگاه بستهیی به مشکلات کشور، حالا دیوار مقاومتش فروریخته و تصمیم غیرکارشناسی و بدون مطالعه هم کم نمیگیرد.
در حالی که بانکها خود زمینگیر شدهاند به دستور دولت باید دست بورس را هم بگیرند تا قد راست کند. این اتفاق یکبار دیگر هم تکرار شد و درد بورس را بیپولی دیدند و آثار تزریق 5هزار میلیارد تومان از منابع بانکها در بورس آنقدر بیتاثیر بود که خیلیها به واقعی بودن عمل هم شک کردند. واقعیت این است که طوفان بانکی به بورس رسیده و در آینده نهچندان دور بیمهها را هم درمینوردد. این سه حوزه اصلی بازار مالی ایران اگرچه هر کدام متولیان مشخص ازجمله بانک مرکزی، سازمان بورس و بیمه مرکزی دارند اما این سه نهاد دولتی از توانایی کافی برای حل بحرانها برخوردار نیستند. به واقع دولت در ایران آنجایی که به او مربوط نیست حضور فعال دارد و جایی که باید با قدرت حضور داشته باشد، نشانی از آن نیست. دولت باید اداره امورات را به خود بخش به عنوان تشکیلات خودانتظام بسپارد و در عین حال یک نهاد نظارتی برای دفاع از حقوق مردم تاسیس کند. نهادی که بازار مالی را به صورت یکپارچه رصد کند و دیگر، نهادهای متولی از عدم قدرت کافی برای نظارت بهانهیی نداشته باشند. آژانس نظارت مالی به عنوان یک نهاد فراقوهیی و با اختیارات وسیع تنها باید نظارت کند و از
تصمیمگیری و سیاستگذاری و دخالت در مسیر روندها اجتناب کند. وزیر اقتصاد هم مهمترین خدمتی که میتواند به این اقتصاد بکند و خود را جاودانه سازد این است که هم زمینههای تاسیس چنین نهادی را فراهم کند و هم با رایزنی بتواند بورس را از سیطره دولت خارج کند تا با هر نوسان، وزارتش در مظان اتهام قرار نگیرد.