سقراط به پایان عمرش رسید

۱۳۹۴/۰۲/۲۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۲۰۲۱۷

«استبداد زبانت را گرفت و دموکراسی جانت را» این جان کلام نمایش سقراط است که بر جان این دانامرد زمان آوار می‌شود. مردمان آتن با همه شعور سیاسی خود، خدای عقل خود، سقراط را، جام شوکران می‌نوشانند؛ چراکه سقراط آنها را تنها پند می‌دهد: «فقط خودت را بشناس.» آیا سقراط با چنین بن مایه‌یی، نمایشی سیاسی است؟ نیست چراکه تئاتر سیاسی بر مبنای عمل‌گرایی و تئوری‌های عملی استوار است اما سقراط بیش از انقلابی بودنش شعار می‌دهد و شعار نه از شعور که از شعر برمی‌آید و تنها برآیندش کف و سوت تماشاگرانی است که هر روز بیش از پیش خود را از انقلابی بودن خالی می‌کنند.

آیا سقراط با چنین نگاهی، تئاتر قابلی است؟ هست و بیش از آن قابل‌ترین تئاتر اندیشه‌ورز و تماشایی سال‌های بی‌تئاتر یک دهه گذشته است؛ تئاتری که انبوه تماشاگرانش را با اندیشه و پدیده‌های تماشایی (تئاتر) و نه هنرپیشگان نامدار به‌سوی خود روان کرده است. در 10سال گذشته تالار وحدت چنین شمارگانی از تماشاگر را با بلیت‌های چند ده هزارتومانی به خود ندیده بود... و ندیده بود که شمار صندلی‌های پُر همکف به بالکن‌ها تجاوز کند و همواره پرفروش و پیش‌فروش باشد. هرچند شمار تماشاگران معیار سنجیده‌یی برای سنجش تئاتر خوب نیست اما اندیشه هنری و اجتماعی، دیالکتیک گفت‌وگوها، چند نفر بازیگر مهارتی و دیدنی‌های گیرا و در یک کلام کارگردانی نوآور بر متنی که می‌خواهد انقلابی باشد، همه و همه از معیارهای یک تئاتر حرفه‌یی و دیدنی یا به گفته منتقدان «تئاتر خوبی» است. سقراط... نمایش سقراط از ناکامی عقل و منطق در برابر استبداد حتی در پوسته دموکراسی اکنون سخن می‌گوید و سخن خود را در لفاف تئاتر حرفه‌یی با نمایشی تماشایی عرضه می‌کند چراکه تماشا نیاز تماشاگر است و تئاتر بی‌تماشا از اساس تئاتر نیست چه رسد به خوب یا بد (اصطلاح منتقدان بی‌هنر). سقراط در ماه‌هایی که بر صحنه بود و تا چند روزی که بر صحنه هست و به امیدی که همچنان بازاجرا شود،خواست بر تماشاگر خسته اجتماع خود نهیب زند: «به جای نجات جامعه، خودت را بشناس» که شناخت خود و توانت، همان نجات جامعه از استبداد حتی در جامعه‌یی دموکرات است‌ و بی‌شناخت کدام نجات و نجات از چه و چگونه؟! سقراط تنها کسی است که در جامعه آزادی‌خواه آتن خودو دیگران را می‌شناسد اما در نهایتِ شناخت فریاد می‌زند: «من یک چیز می‌دانم؛ که چیزی نمی‌دانم». متن و اجرای حمیدرضا نعیمی که همواره در آثارش روحیه انقلابی و اصلاح را که ویژگی شخصیت خودش نیز هست، دنبال کرده، در سقراط نیز با همه نارسایی‌های شعاری و مهارتی‌اش (در ترکیب ناهمگون بازی‌ها و صحنه‌یی نه چندان خلاق) اما غنیمتی ساخته از تئاتر بی‌انقلاب این سرزمین که دیدنش در چند روز به جا مانده از اجرا اگر نه واجب هنری که مستحب فرهنگ ارزشمندی است وندیدنش، ندیدن پیکان‌هایی است که هر روز بر پیکر اجتماع بی‌حال ما چنین حکم می‌کند: «من هیچ نمی‌دانم که چیزی نمی‌دانم.»

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر