محمد فاضلی| استادیار دانشگاه شهیدبهشتی|
سجاد فتاحی|دانشآموخته دکتری جامعهشناسی دانشگاه مازندران|
ایجاد شکافی عمیق بین منابع آبی تجدیدپذیر و مصارف آب در کشور و قرار گرفتن ایران در آستانه ورشکستگی آبی، گویاترین نمود ناکامی سیستم مدیریت منابع و مصارف آب در ایران، با وجود صرف هزینههای هنگفت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در 6 دهه گذشته است. یکی از مهمترین علل ناکامی این نظام مدیریت، جدا از ایرادهایی که میتوان بر خود مفهوم مدیریت منابع آب وارد کرد، عدم توجه به مساله آب در ایران به مثابه مسالهیی پیچیده، بینرشتهیی و بدخیم است که سبب شده ارزیابیهای صورت گرفته از پروژهها و طرحهای برآمده از این نظام مدیریت، صرفا به ابعاد اقتصادی و فنی محدود شده و بهواسطه نادیده گرفتن سایر ابعاد، در بعضی موارد حتی اهداف اقتصادی مدنظر از آنها نیز در کوتاه و بلندمدت محقق نشود.
یکی از مهمترین ابعاد مغفول در نظام مدیریت منابع و مصارف آب در ایران، ابعاد اجتماعی است. نظام مدیریت منابع آب در ایران در دهههای گذشته با فروکاستن ابعاد اجتماعی مساله آب به مفاهیمی چون «فرهنگ صرفهجویی» یا استفاده از کمک متخصصان علوم اجتماعی برای همراه کردن مردم با تصمیمهای این نظام، خوانشی تقلیلگرایانه و گمراهکننده از ابعاد اجتماعی حکمرانی و مدیریت منابع آب ارائه داده است. متن حاضر تلاش میکند مهمترین ابعاد اجتماعی مدیریت منابع آب را که باید در ارزیابی پروژههای توسعه و مدیریت منابع و مصارف آب به آنها توجه شود بهصورتی مجمل بیان کند.
رابطه آب و سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی «ارزش افزوده حاصل از نوعی فرآیند تعاملی در بین کنشگران فردی و جمعی است که تحت حاکمیت ویژگیهایی از قبیل اعتماد، همدلی، آمادگی برای انجام اقدامات عملی در کمک به دیگران، تمایل به انجام بازیهای برد - برد در روابط اجتماعی و تصور افراد نسبت به حاکمیت هر یک از این ویژگیها در روابط قرار دارد. » هرگونه طرحی در حوزه مدیریت منابع و مصارف آب، با این تعریف از سرمایه اجتماعی ارتباط برقرار میکند، بر سرمایه اجتماعی در سطوح خرد، میانه و کلان اثرگذار بوده و از آن اثر میپذیرد. از این رو پیش از تصمیمگیری درباره اجرا یا عدم اجرای یک طرح توسعه و مدیریت منابع و مصارف آب باید تحلیلی دقیق از رابطه آب با سرمایه اجتماعی در آن طرح ارائه شود.
چنین بررسیای علاوه بر آنکه میتواند هزینههای اقتصادی اجرای طرح را کاهش داده و میزان موفقیت آن را افزایش دهد، مانعی بر سر راه اجرای طرحهایی است که میتوانند با وجود حل مساله کمبود آب بهصورت موقت با اثرگذاری منفی بر سرمایه اجتماعی در بلندمدت طرح را با شکست مواجه کرده و هزینههایی بهمراتب بیشتر از مزایا را بر جوامع تحمیل کنند.
نادیده گرفتن این رابطه در پروژههای انتقال آب در نقاط مبدا و مقصد، یکی از نقاط ضعف اساسی نظام مدیریت منابع آب در ایران بوده که میتوان بخشی از بحران سرمایه اجتماعی و مشروعیت این نظام را که تبیینکننده ناکامی آن در مدیریت و کاهش مصارف آب است بر این اساس تحلیل کرد. هر نظام مدیریت منابع مشترک نیازمند سطح بالایی از همکاری، اعتماد و بازیهای برد-برد میان کنشگران ذینفع در منبع است و چنین همکاریای بدون وجود اعتماد و سرمایه اجتماعی امکانناپذیر است. مطالعات اجتماعی آب باید دستور کاری برای بررسی سطح سرمایه اجتماعی و سازوکارهای تولید یا فرسایش آن داشته باشد.
رابطه آب، قدرت و تضاد
هر طرحی در حوزه آب، بهویژه در کشوری با اقلیم ایران که کمبود آب مسالهیی دیرپا در تاریخ آن است، میتواند روابط و معادلات قدرت در جوامع محلی را تغییر داده، سبب افزایش قدرت برخی گروههای ذینفع شده و از قدرت برخی گروههای اجتماعی دیگر بکاهد که در این بین عموما منافع گروههایی که از قدرت کمتری در جامعه برخوردارند و نمایندگانی در سطوح گوناگون قدرت ندارند نادیده گرفته میشود. همچنین با توجه به ارزشمند بودن کالای آب، طرحهای توسعه و مدیریت منابع و مصارف آب بر شدت و خشونت تضاد در جوامع محلی اثرگذارند؛ از این رو هرگونه طرحی در این زمینه باید از حیث ارتباط با مساله قدرت، شدت و خشونت تضاد در جوامع محلی تحلیل و بررسی شده و درباره آن تحلیلیهایی روشن از منافع ذینفعان در جریان اجرای این طرحها، اختیارات و اقتدارهای هر یک و منازعات و تعارضات بین این منافع ارائه شود.
اثرگذاری طرحها و پروژههای توسعه و مدیریت منابع و مصارف آب بر شدت و خشونت تضاد در جوامع محلی، در دهههای گذشته نادیده گرفته شده که همین امر شدت تضاد در ارتباط با مساله آب را در درون و برون برخی استانها بهگونهیی نگرانکننده افزایش داده است. افزایش شدت تضاد در ارتباط با مساله آب در برخی استانهای کشور از قبیل اصفهان، چهارمحال و بختیاری و خوزستان بارزترین نتیجه چنین اقداماتی است. افزایش شدت و خشونت تضاد آبی میتواند بهترین و کارآمدترین پروژههای آبی از حیث اقتصادی و تکنیکی را با شکست مواجه نماید. شکسته شدن خط لوله انتقال آب به یزد در سال 1391 توسط کشاورزان شرق اصفهان و درگیریهای خشونتآمیز در بلداجی در اواخر تیرماه 1395 بر سر مساله انتقال آب برای استفاده در کارخانه فولاد، تنها نمونههایی از تضادهای خشونتآمیز مرتبط با آب است که در صورت عدم توجه نظام مدیریت منابع و مصارف آب به رابطه آب با قدرت و تضاد میتواند منجر به نمونههایی شدیدتر در آینده شود. تحلیل تضادهای اجتماعی از همینرو یکی از مهمترین دستور کارهای مطالعات اجتماعی آب است.
رابطه آب و مشارکت ذینفعان
مشارکت ذینفعان در طرحها و پروژههای مرتبط با آب ضمن افزایش ذخیره دانش و افزایش آگاهی نسبت به راهحلهای جایگزین برای مواجهه بهینه با مساله کمبود آب، به میزان قابلتوجهی از هزینههای گوناگون این طرحها کاسته و بر امکان موفقیت آنها میافزاید. رابطه ایرانیان با منابع آبی تا دهه 1320، توسط نظامهای حکمرانیای تعریف و سامان داده میشد که در زمانی طولانی تکامل یافته و توانسته بودند وضعیت بالنسبه پایداری را در رابطه انسان ایرانی با منابع آبی نسبتا اندک و وضعیت اقلیمی کشور پدید آورند. رابطهیی مستقیم بین حرکت از نظام حکمرانی آب به نظام مدیریت منابع آب و خلع ید از ذینفعان گوناگون و کاهش مشارکت آنها از این دهه به بعد وجود دارد. بدیهی است که یکی از مهمترین پیامدهای این خلع ید و کاهش مشارکت، کاهش سرمایه اجتماعی در سطوح گوناگون و تضعیف اجتماعات و واحدهای خود تنظیمگر و افزایش واحدهای اجتماعی وابستهیی بوده است که نظارت و کنترل خارجی در آنها بسیار هزینهبر و در بعضی موارد غیرممکن است. یکی از دلایل ناکامی نظام مدیریت منابع در مواجهه با پدیده چاههای غیرمجاز از همین منظر قابلتحلیل و بررسی است.
یکی از مهمترین ابعاد اجتماعی طرحها و پروژههای مرتبط با آب، با توجه به توضیحات فوق، بخشی است که در آن نحوه و مکانیسم مشارکت ذینفعان گوناگون در مراحل مختلف این طرحها از تصمیمگیری برای اجرا یا عدم اجرا، تا نحوه اجرای بهینه این طرحها را مشخص میکند. دستور کار مطالعات اجتماعی آب بر همین اساس مستلزم تحلیل زیرساختهای نهادی برای جلب مشارکت ذینفعان در فرآیند حکمرانی و مدیریت منابع آب است.
رابطه آب با تاریخ و زمان
برنامهریزی برای توسعه و مدیریت منابع آب، بدون توجه به دو مقوله تاریخ و زمان میتواند به تکرار تجارب ناموفق گذشته یا اقداماتی بدون آیندهنگری بینجامد که بهواسطه اثرات انباشتی و رابطه آنها با سایر متغیرها در طول زمان، سبب ایجاد ناپایداری در منابع آبی گردد. عدم توجه به تجارب تاریخی در نظام مدیریت منابع و مصارف آب در ایران سبب شده است که این نظام برخی اشتباهات و اقدامات ناکارآمد را چندین و چند بار تکرار نماید. طرحهای مختلف مدیریت و توسعه منابع آب در حوضه زایندهرود آشکارترین نمود این مساله است. جامعهشناسی تاریخی بحران آب در حوضه زایندهرود نشان میدهد که افزایش منابع آبی حوضه به دلایل گوناگونی که مجال پرداختن به آنها در اینجا نیست نهتنها نمیتواند کمبود آب را در این حوضه حل نماید بلکه با افزایش شکاف بین مصارف و منابع آبی حوضه، بحران آب را در آن تشدید میکند؛ اما این نظام به دلیل نادیده گرفتن تاریخ در مطالعات خود، بدون توجه به تجارب تاریخی گذشته، همچنان بر طبل تکرار راهکارهای قدیمی و پرهزینهیی میکوبد که توانایی حل مساله را ندارند.
کمتوجهی نظام مدیریتی کنونی به اثرات تشدیدشونده و مغفول واقع شدن تحلیل اثرات انباشتی در طول زمان بهواسطه برهمکنش متغیرهای اجتماعی، یکی دیگر از علل ناکامی این نظام مدیریتی است. مطالعات اجتماعی مربوط به پروژهها و طرحهای مرتبط با آب باید ضمن ارائه تحلیلی تاریخی درباره عوامل موثر بر شکلگیری منافع، ذهنیتها، جهتگیریها و اقدامات کنشگران مختلف (سازمانی و فردی)، به دو پرسش کلیدی پاسخ دهند: نخست آنکه چه درسهایی را میتوان از تجارب تاریخی جامعه محلی در مواجهه با مساله کمبود آب آموخت؟ و اجرای این طرحها بر چه متغیرهای اجتماعیای اثر گذارده و در طول زمان وضعیت آنها در ارتباط با نتایج حاصل از اجرای این طرحها، چه تغییری خواهد کرد؟
کمبود آب و راهحلهای جایگزین
طرحهای توسعه و مدیریت منابع آب عموما در پاسخ به مساله کمبود آب در جوامع یا در تلاش برای بهبود وضعیت اقتصادی یا توسعهیی جامعه محلی برنامهریزی و اجرا میشوند. اما جدا از مدیریت و توسعه منابع آب با اتکا به ابزار و تکنولوژی که سادهترین و درعینحال پرهزینهترین راهحل برای مواجهه با مساله کمبود آب است، میتوان راهحلهای جایگزین دیگری از قبیل اصلاح الگوی مصرف از طریق اصلاح قواعد شکلدهنده به رفتار مصرفکنندگان، تولیدکنندگان و حکمرانان آب، آسیبشناسی و کارآمدسازی سیستمهای حکمرانی آب در سطوح ملی و محلی، اصلاح الگوی تغذیه، اصلاح الگوی کشت، کنترل جمعیت با توجه به توان اکولوژیک سرزمین، تغییر محور توسعه در جوامع به محورهایی با مصرف کمتر آب از قبیل تغییر محور توسعه از کشاورزی به توریسم و گردشگری را در دستور کار قرار داد. این راهحلهای جایگزین اگرچه پیچیدگیهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بیشتری نسبت به راهحلهای فناورانه و سازهیی دارند، اما دارای تبعات و هزینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و محیطزیستی کمتری هستند و پایداری آنها بیشتر است.
مطالعه اجتماعی باید با در نظر گرفتن تمامی راهحلهای جایگزین و با توجه به ظرفیتهای مختلف موجود در جوامع بومی و محلی، اولویتبندیای از آنها در ارتباط با مساله کمبود آب ارائه کند. نظام مدیریت منابع و مصارف آب در ایران به دلیل پیچیدگی راهحلهای گروه دوم و ضعف در انجام مطالعات اجتماعی در دهههای گذشته، با نادیده گرفتن تمام راهحلهای جایگزین موجود برای مساله کمبود آب در اکثر قریب بهاتفاق موارد راهحل ساده اما پرهزینه، توسعه تامین منابع آبی بیشتر را برگزیده است.
رابطه آب و مساله بیطرفی علوم بایوفیزیک
تحلیلهای اجتماعی نشان میدهد که در برخی مواقع، نتایج برآمده از تحقیقات و پژوهشهای علوم بایوفیزیک، در خدمت گروههای مختلف قدرت در جامعه بوده و میتواند توجیهگر منافع آنها باشد؛ درحالی که نگریستن به موضوعاتی واحد در این علوم از منظر ذینفعان مختلف میتواند نتایج متفاوتی را به بار آورد. اما در دهههای گذشته غلبه توهم بیطرفی ارزشی علوم بایوفیزیک در نظام مدیریت منابع آب سبب شده است که منافع گروههایی که از توانایی و قدرت بیشتری برای به خدمت گرفتن این علوم برخوردارند در دستور کار و صدر برنامههای این نظام مدیریتی قرار گیرد. این رویکرد در برخی موارد با منافع ملی کشور و پایداری سرزمین تعارض دارد. بنابراین یک مطالعه اجتماعی درباره پروژهها و طرحهای آبی باید با دیده شک به بیطرفی ارزشی نتایج علوم بایوفیزیک نگریسته و تلاش نماید منافع پنهان احتمالی در نتایج را برملا کند.
ارزیابی تاثیر اجتماعی
هر نوع مداخله حقوقی، تغییر در حکمرانی و مدیریت منابع آب، اجرای پروژههای آبی از قبیل سدسازی، انتقال آب یا حفر چاههای آب، آثار اجتماعی گوناگونی در بازههای زمانی مختلف بر زندگی مردم بر جای میگذارد. یکی از مهمترین دستور کارهای مطالعات اجتماعی آب، تحلیل اینگونه تاثیرات است. تحلیل نشدن این تاثیرات و آشکار نشدن آنها برای جامعه است که فضایی برای تصمیمگیریهای گاه مخرب در حکمرانی و مدیریت منابع آب ایجاد کرده است و ازاینروست که باید ارزیابی تاثیر اجتماعی یکی از بنیادیترین بخش شرح خدمات مطالعات اجتماعی آب باشد.
سخن آخر
جامعه محققان و متخصصان منابع آب از آن موضعگیریهای اولیه در سالیان گذشته در مقابل بینرشتهیی خواندن مدیریت منابع آب و بیارتباط دانستن علوم اجتماعی و آب کوتاه آمده، اما هنوز دستور کار روشنی برای آن سهمی که علوم اجتماعی میتواند در مطالعات آب داشته باشد وجود ندارد. ما تلاش کردیم نشان دهیم که مطالعات اجتماعی مدیریت منابع آب و پایدارسازی آن مستلزم دستور کاری بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که ذیل «فرهنگ صرفهجویی» یا «همنوا کردن ذینفعان با تصمیمهای بروکراتهای دولتی» به عنوان وظیفه مطالعات اجتماعی آب تعریف میشود. ما در این نوشتار کوتاه به همه ابعاد مطالعات اجتماعی آب نپرداختهایم اما همین مقدار نیز نشان میدهد برای بهکارگیری مناسب علوم اجتماعی در مدیریت منابع آب، باید رویه تولید دانش و مشارکت علوم اجتماعی در بخش آب کشور بهکلی تغییر کند.