زمانی که میخواهیم بهرهوری را افزایش دهیم آیا اقتصاددانان میتوانند کمکی کنند؟
گروه صنعت سمانه عابدی
یکی از مهمترین اهداف اقتصادی کشور دستیابی به رشد اقتصادی با ارتقای بهرهوری است. بطوری که تاکید طراحان برنامه ششم توسعه بر رشد مبتنی بر ارتقای بهرهوری قرار گرفته؛ بطوری که در این برنامه، رشد بهرهوری نیروی کار 3.6 درصد، رشد بهرهوری سرمایه 2.2 درصد، رشد بهرهوری کل عوامل تولید 2.8 درصد و در نهایت سهم بهرهوری در رشد اقتصادی 35 درصد پیشبینی شده است. این موضوع در حالی است که در برنامه چهارم و پنجم نیز سهم بهرهوری از رشد اقتصادی 31.3درصد پیشبینی شد اما محقق نشد و همین دست نیافتنها، چالش مهمی بر سر راه برنامه ششم توسعه محسوب میشود. چالشی که در پی خود زمینهساز سوالات و البته انتقاداتی به نحوه تخصیص سهمها به شاخصهای مختلف شد. با همین سوالات و ابهامات «تعادل» به گفتوگو با فرشید شکرخدایی نشست؛ دبیر جشنواره ملی بهرهوری و رییس کارگروه رقابت و کمیسیون خصوصیسازی، رقابت و سلامت اداری اتاق ایران پرداختیم.
زمانی که میخواهیم بهرهوری را افزایش دهیم آیا اقتصاددانان میتوانند کمکی کنند؟
این چالشی است که بر سر راه بهرهوری کشور وجود دارد. برای این موضوع میتوان یک مثال زد، فرض کنید که شما به پزشکی مراجعه کردهاید و آن پزشک شما را به آزمایشگاه ارجاع داده است که مثلا فشار خون، قند و اوره خون شما را اندازه بگیرد حالا این سوال به وجود میآید آیا مسوول آزمایشگاه که به شما نتایج را اعلام میکند، میتواند نحوه درمان را به شما تجویز کند؟ جواب این موضوع واضح و روشن است که آزمایشگاه تنها میتواند در تجزیه و تحلیل کمک کند درحالی که باید شما به پزشک متخصص مراجعه کنید تا تشخیص بیماری انجام شود و در صورت لزوم جراحی یا ارتوپدی یا سایر موارد مراحل درمان کامل میشود. این موضوع در مورد اقتصاد نیز به این شکل است که در سطح ملی کشور مرکز آمار و بانک مرکزی است که اطلاعات ارائه میدهد و در سطح اقتصاد خرد هم جشنواره ملی بهرهوری است که سالانه برگزار میشود و به حدود 4هزار شرکت کارنامه بهرهوری و مشخصات مالی و اقتصادی ارائه میشود. حال تشخیص بیماری اقتصاد و مشکلات آن بر عهده اقتصاددانان است و درمان بر عهده مشاوران و متخصصان مدیریت است. تفکیک آزمایش، تشخیص و درمان در اقتصاد کشور به خوبی انجام نمیشود.
پس با این ترتیبی که شما گفتید، جایگاه شاخصهای بهرهوری در عارضهیابی صنایع کشور چیست؟
شاخصهای بهرهوری در اقتصاد و صنایع تنها در شناسایی و تشخیص عارضه میتواند موثر باشد چراکه زمانی بهرهوری پایین است یعنی صنعت دچار مشکل است و مانند یک بیمار نشان میدهد که ضربان قلب پایین است. یعنی مشکلی وجود دارد. شاخصهای بهرهوری به طور کلی در اقتصاد خرد و کلان شاخصهای عارضهیابی هستند که نشان میدهند به طور کلی حال صنایع ما خوب هستند یا نه؟ درحالی که صنایع ما وضعیتی دارند که نمیتوان با چند نشانه و علامت آنها را درمان کرد. پس با برگزاری جشنوارههای مانند جشنواره ملی بهرهوری تنها آزمایشهای رایگان برای صنایع انجام میدهیم و کارنامه بهرهوری به صنایع و شرکتها داده میشود. به این ترتیب بهرهوری شرکتها براساس متوسط صنعت و رشد ارزیابی میشوند.
با توجه به انتقادهای که شما در زمینه نوشتن برنامهها توسعه توسط اقتصاددانان دارید. چگونه میتوانید این موضوع را به نبودن بهرهوری ارتباط دهید؟ آیا این مسائل با هم در ارتباط هستند؟
45سال است که برنامههای توسعهیی کشور توسط اقتصاددانان نوشته میشود که همه متخصص آنالیز خروجیهای اقتصاد هستند درحالی که در دنیا تشخیص و درمان از هم تفکیک شده و امر درمان مربوط به حل مشکلات مدیریتی است. مشکل اقتصاد در کشور غالبا مشکلات مدیریتی است که متاسفانه توقع میرود از کسانی که مشکلات اقتصادی کشور را تشخیص میدهند در مورد درمان مشکلات مدیریتی نیز راهحل دهند که مشخص است که این موضوع خطای فاحش است. اما چرا برنامههای توسعه موفق نیستند؟ به نظر من چون متخصصان مدیریت در نوشتن برنامهها حضور نداشتند چراکه در نوشتن برنامه تنها با گذاشتن شاخصهای کلان اقتصادی که آمال و آرزوهای اقتصاددانان هستند، توقع داریم بتوانیم به آن دست یابیم درحالی که اقتصاددانان هیچگاه در عرصه مدیریت کشور نبودهاند که بتوانند براساس واقعیت و آنچه علم اقتصاد میگوید یک بنگاه را اداره کنند. در واقع کسانی که خود حقوقبگیر هستند، نمیتوانند برای اقتصاد راهحل بپیچند. البته باید توجه داشت که آنالیز اطلاعات و آمار تخصص اقتصاددانان است اما به عقیده من، نوشتن برنامه و گذاشتن راهحل برای اقتصاد کشور در تخصص اقتصاددانان نیست و باید دانشمندان
مدیریت خبره در این عرصه وارد شوند چراکه اقتصادانان تنها راهحلهای کلان را تاکنون ارائه کردهاند که عارضه اقتصاد ایران بهبود نمییابد.
با دیدگاه مدیریت کیفیت به خروجی اقتصاددانان نظری بکنیم، کیفیت به این معناست که باید چیزی را عرضه کرد که آن کسی که استفاده میکند، راضی باشد. در اقتصاد هم اگر نگاه کنیم مشکل اقتصاد کیفیت است یعنی مردم رفاه، افزایش سلامت، آموزش، بهداشت، شادابی، امنیت و... میخواهند. حال از اقتصاددانان میخواهیم بدون تسلط روی مفاهیم مدیریت کیفیت، خواستههای مردم را برآورده کند، مطمئن باشید فقط متخصصان مدیریت کیفیت میتوانند راهکار ارائه کنند در واقع مشکل مردم عدم کیفیت زندگی فردی و اجتماعی است و توسعه به معنای واقعی یعنی افزایش کیفیت یک جامعه، حال به نظر شما یک متخصص مدیریت کیفیت بهتر میتواند راهحل ارائه کند یا یک اقتصاددان؟
این موضوع را میتوانید به طور عینی در برنامه ششم مشخص کنید مثلا چه چشماندازی را اقتصاددانان پیشبینی کردهاند و شما معتقدید این پیشبینی براساس مدیریت کیفیت نیست؟
مثلا در مورد بهرهوری اعداد و ارقام برنامههای چهارم و پنجم دوباره تکرار شده که یک سوم رشد اقتصادی باید شاخص بهرهوری کشور باشد درحالی که ما 40سال است که به این اعداد دست پیدا نکردهایم اما در برنامههای مختلف اعداد را تکرار میکنیم. این اعداد واقعبینانه نیست هر چند اقتصاددانان معتقدند که باید بالاتر از متوسط رشد کشورهای منطقه هدفگذاری کنیم ولی واقعیت این است که همین اقتصاددانان هیچ وقت قادر نیستند حتی یک بنگاه اقتصادی کوچک را سالانه 8 درصد رشد بدهند. به عقیده من باید اقتصاددانان با کسانی که در فضای کسب و کار هستند درخصوص این پیشبینیها صحبت کنند و از روند کسب و کارها مطلع باشند.
متاسفانه متخصصان مدیریت در نگارش برنامهها هیچ نقشی ندارند. درحالی که در ایران انجمن مشاوران مدیریت با 800 عضو وجود دارند که به مشاوران مدیریت در جهان در ارتباط هستند و میتوان در کنار انجمن اقتصاددانان در نوشتن برنامه کمک کنند. یا انجمن مدیریت کیفیت ایران با صدها متخصص تاکنون در نوشتن برنامهها توسعه هیچ نقشی نداشته است. در همین حال فرآیند تدوین برنامه ششم هیچ یک از فعالان اقتصادی موفق حضور نداشتند و اگر هم حضور داشتند بیشتر دولتیها بودهاند که به عنوان نماینده بخش خصوصی معرفی شدهاند.
آیا کسانی که در انجمن مدیریت بودهاند تقاضایی برای حضور در تدوین برنامه داشتهاند؟
بله، ما به عنوان فعالان در حوزه مدیریت کیفیت و بهرهوری تقاضا کردهایم و در این خصوص نامهنگاریهایی را انجام دادهایم اما با وجود اینکه 40 تا 50 سال است که اقتصاددانان نمیتوانند نسخه خوبی برای اقتصاد کشور بپیچند اما باز مدعی برنامهنویسی موثر هستند. برنامه توسعه که توسط این عزیزان نگارش شده، موفق نبوده پس چرا اقتصاددانان پاسخگو نیستند؟ اگر برنامه را خوب ننوشتهاند باید جوابگو باشند و اگر هم درست نوشتهاند و اجرا نشده باز هم باید جواب دهند که چرا این ریسکها در برنامه به خوبی دیده نشده است.
آقای شکرخدایی در مورد برنامه ششم که شما آنقدر به آن انتقاد دارید چه ضعفهایی را در آن میبینید به خصوص در مورد بهرهوری که موضوع مورد بحث ماست.
برنامه ششم یک پیوست در زمینه برنامه جامع بهرهوری دارد که تقریبا همه آنچه که در برنامههای قبلی بوده در این برنامه هم وجود دارد و همه آنچه که تاکنون اجرا نشده است را بار دیگر در برنامه گنجاندهاند. مهمترین ایرادی که برنامه دارد تکرار مکررات است. یکی از نمونههای آن؛ به همه دستگاههای دولتی ابلاغ کردهاند که شاخصهای بهرهوری را ارزیابی کنند و گزارش دهند. درحالی که من به عنوان یک کارشناس این سوال را داریم که چه کسی در مورد درستی این شاخصها بررسی انجام میدهد و نظام صحهگذاری اطلاعات در وزارتخانه و دستگاهها چگونه است؟ درحالی که تقریبا تمامی اطلاعاتی که در دستگاههای اجرایی ارائه میشود بسیار بیکیفیت است البته من دستگاهها را متهم به عددسازی نمیکنم و این موضوع ربطی به دولتها ندارد چراکه از ابتدا تاکنون همین وضع بوده است. به طور کلی نظام متمرکزی که در دستگاههای اجرای بتواند اطلاعات صحیح ارائه کنند، نداریم هر چند اگر اعداد هم اشتباه ارائه شوند کسی نیست که بر آن نظارت داشته باشد. کدام کارمند را میشناسید که به خاطر اطلاعات نادرست، اخراج شده باشد؟!
فکر میکنید باید چگونه پایهگذاریها انجام گیرد که بهرهوری در کشور افزایش یابد؟
من معتقدم که در نگارش برنامه باید از متخصصان مدیریت در کنار اقتصاددانان استفاده شود. چراکه راهحلها را متخصصان مدیریت ارائه میکنند چراکه عدم تخصیص صحیح منابع یکی از مشکلات مدیریتی کشور است. بنده واقعا معتقدم بزرگترین مشکل کشور ضعف مدیریت است و متخصصان اقتصاد متخصص حل مشکلات مدیریتی نیستند.
به نظر شما پایین بودن بهرهوری چه دلیلی دارد با توجه به اینکه شما با صنایع و شرکتهای مختلف در این زمینه در ارتباط هستید و برای آنها کارنامه بهرهوری صادر میکنید؟
عوامل درونی و عوامل بیرونی متعدد در این موضوع نقش دارند. عاملهای بیرونی شامل همه عوامل موثر بر محیط کسب و کار است که معمولا 30 تا 60 درصد مشکلات به این عوامل برمیگردد که در صنایع مختلف این عدد متغیر است. البته من اعتقادی نداریم که همه دلایل به عوامل بیرونی و محیط کسب و کار بازمیگردد. قسمت زیادی از دلایل پایین بودن بهرهوری به مشکلات مدیریتی و بنگاهداری برمیگردد که در واقع همان عوامل درونی است. مهمترین عامل پایین بودن بهرهوری در کشور عدم وجود رقابت در کسب و کارهاست و عامل بعدی واقعی نبودن قیمتهاست. قیمت ارز و قیمت دستمزد و قیمت پول واقعی نیست از همین رو بهرهوری به عنوان یک شاخص اقتصادی مهم پایین باقی میماند.
بهرهوری در ایران در چه سطوحی بررسی میشود؟
در بحث بهرهوری چند شاخص داریم که مثلا بهرهوری انرژی، آب، نیروی انسانی، سرمایه و بهرهوری کل عوامل است که در بهرهوری آب خوب نیستیم. برای اینکه نظام سنتی آب که بسیار ارزشمند بود و با عبور آن در زیرزمین نمیگذاشتیم حتی قطرهیی هدر رود، تبدیل به کانالهای جاری روزمینی شده که بهرهوری پایینی دارد. این موضوع در مورد انرژی نیز صدق میکند و بسیار شفاف است که در کشور قیمت حاملهای انرژی هنوز ارزان است که این ارزانی رفتار مصرفکننده را تغییر میدهد و انتظار داریم که آدمها با توجه به شعارهایی که در رسانهها و بیلبورد داده میشود، رفتار خود را اصلاح کنند درحالی که تنها افزایش قیمت حاملهای انرژی میتواند رفتار آدمها را اصلاح کند و در همین حال میتوان با درآمد حاصل از افزایش قیمت حاملهای انرژی رفاه را برای مردم ایجاد کرد. البته این موضوع به همان مساله مدیریت ارتباط دارد که قیمتها در چه جاهایی افزایش یابد و منابع حاصل از آن در چه جاهایی مصرف شود پس این یک مساله مدیریت کیفیت است که در نحوه اجرای یک روش اقتصادی میتواند عمل کند. موضوع مدیریت کیفیت درمورد شاخصهایی چون نیروی انسانی و سرمایه نیز به همین ترتیب است.
مثلا بنگاههای کشور میتوانند در ارتباط با شرکای خارجی خود از آنها دانش علم مدیریت را طلب کنند و از آنها بخواهند که فناوری مدیریت خود را به ما عرضه کنند. در بحث بهرهوری نیروی انسانی آنچه که مهم است بهرهوری نظام آموزش و آموزش عالی کشور است درحالی که باید خروجی این نظامهای آموزشی به سمت کسب و کار رود و مشتری آن باید قاعدتا کسب و کار باشد اما در یک دور باطل به خود آموزش برمیگردد و در یک سیستم درونگرا پول میگیرد تا برای خود استاد دانشگاه تربیت کند. تنها موفقیت را به مقالههای ISI و تربیت استاد دانشگاه میداند در نتیجه مدیریت کیفیت در آموزش عالی حلقه گمشده است. چراکه زمانی که فارغالتحصیل سیستم آموزش وارد عرصه کار میشود باید بار دیگر توسط کارفرما آموزش ببیند و این به معنی آن است که محصول نظام آموزش عالی بسیار نامرغوب است.
در بهرهوری، ارزشافزوده را بر عوامل تولید تقسیم میکنیم در واقع ارزشافزوده یعنی اینکه اقتصاد، تولید ارزش کرده است که این موضوع خود یک مفهوم کیفی است چراکه در 20سال اخیر بیشتر از اینکه تولید بتواند ارزش افزوده ایجاد کند کیفیت است که ارزش افزوده ایجاد میکند در حالی که اقتصاد ما توان تولید ارزش ندارد برای مثال تبدیل پارچه به لباس در ایران حلقه معیوب دارد مانند مد و کیفیت پوشاک و برند که در ایران نتوانسته پیشرفتی داشته باشد. این عوامل است که تولید ارزش از پارچه میکند درحالی که با عدم وجود مد و برند و کیفیت در پوشاک، صنعت نساجی حرکتی نخواهد داشت. زمانی که در کشور خلاقیت و نوآوری وجود نداشته باشد چگونه میتوان توقع رشد اقتصادی داشت. در حالی که کیفیت مهمترین عامل ایجاد ارزشافزوده است در بسیاری موارد با مقوله کیفیت به عنوان لوکسگرایی مشکل فرهنگی داریم.
واگذاری مدیریت به طرفهای خارجی که شما مطرح کردید آیا در ایران با توجه به قوانین و محدودیتها امکانپذیر است؟
نه مثلا در رنو پارس توسط فرانسویها مدیریت شد و تکنولوژی و دانش فرانسوی به ما کمک کرد و نظام مدیریتی رنو اعمال شد. ما مشکل سیستم مدیریتی داریم و باید سیستم مدیریت را وارد کنیم. این مساله در فولاد مبارکه نیز اتفاق افتاد زمانی که سخت افزار را خریدیم و در زمان جنگ، نحوه مدیریت آن را نیز خریدیم.
درخصوص بهرهوری نیروی انسانی، سوال اینجاست که پایین نگه داشتن بهرهوری با حفظ فرصت شغلی توجیهی دارد؟
بخشی از نیروهای انسانی که در برخی از شرکتها یا دستگاهها به وجود آمده است بیشتر جنبه تحمیل داشته تا اینکه مدیریت آن سیستم وشرکت اقدام به استخدام کرده باشد. درحالی که ما به شغلی به عنوان شغل پایدار نگاه میکنیم زمانی که در مخرج کسر نیروی کار را ثابت نگه میداریم که بتوانیم در صورت کسر ارزش بیشتری تولید کنیم. در واقع زمانی که نیروی کار بیشتر است یعنی هزینه بیشتری را صرف کردهایم و توقع داریم ارزشافزوده بیشتری را تولید کنیم. مثلا کارفرما میگوید 20میلیون تومان هزینه نیروی کار میکنم درحالی که 30میلیون تومان ارزشافزوده ایجاد کرده است پس بهتر است نیروی کار خود را حفظ کنم. درحالی که برخی از بنگاههای ما نیروی کار اضافه میکنند با اینکه ارزشافزودهیی ایجاد نمیشود. اقتصاد تک بعدی بهرهوری را مدیریت نمیکنیم مثلا وزارت کار به عنوان متولی نیروی کار تنها علاقهمند است هر سال مخرج کسر را افزایش دهد و درحالی که صورت کسر که ارزشافزوده است تنها با خلاقیت نیروی کار یا کارفرما ایجاد میشود. با این حال کنترلها و نظارت و اقتصاد بسته که دست بنگاهها را باز نمیگذارد عملا باعث از بین رفتن کیفیت میشود مثلا کنترل دستوری
باعث میشود کسی که کیفیت بهتری دارد نتواند به راحتی عمل کند و بیکیفیتها برنده میشوند.
فرصت دادن به بازار برای تنظیم روابط است ما صبر کافی نداریم مثلا زمانی که یک کالا گران میشود همه به گران شدن آن واکنش نشان میدهند و همه تحت فشار قرار میدهیم که چرا گران شده است. در حالی که زمانی که یک کالا گران میشود مردم بهینهتر مصرف میکنند، تقاضا کمتر میشود بنابراین تولیدکننده مجبور میشود قیمت کالای خود را تعدیل کند در حالی که این فرصت به بازار داده نمیشود. حاکمیت را مجبور به دخالت میکنیم که مکانیسم کیفیت و بهره وری را از بین میبرد. ما در اقتصاد به کیفیت فرصت نمیدهیم و حاضر نیستیم قیمت بیشتری برای کالای با کیفیت پرداخت کنیم و حاضر هستیم که کیفیت کمتر و قیمت کمترپرداخت کنیم. مثلا حاضر نیستیم به تاکسی که کولر دارد و کسی را سوار نمیکند، پول پرداخت کنیم. درحالی که من نمیپذیرم این به دلیل بیپولی مردم است بلکه به دلیل فرهنگ است. درحالی که باید کارهای کیفی را در کشور اجرگذاری کنیم.
این دوره تندیس ملی بهرهوری به کسی تعلق گرفت؟
نه؛ در این دوره کسی نتوانست جایزه ملی بهرهوری را ببرد.
چرا از میان 3هزار شرکتی که در این جشنواره بررسی شدهاند هیچ کدام نتوانستند تندیس ملی بهرهوری را به دست آورند؟
به طور کلی تندیس بهرهوری به راحتی به کسی اعطا نمیشود و در این هفت دوره تنها چهار تندیس اعطا شده است. زمانی تندیس اعطا میشود که بنگاه مورد نظر از نظر بهره وری و کیفیت و پروژههای ارتقای بهره وری شرایط مناسبی دارد و با توجه به آینده پیش بینی موفقیت داشته باشیم چراکه درست نیست تندیس به شرکتی تعلق گیرد که سال بعد شکست بخورد بنابراین خیلی محتاط هستیم.
وضعیت بهرهوری چرا در 5 سال گذشته بدتر شده است؟
زمانی که کاهش نرخ رشد اقتصادی دارید چه اتقاقی میافتد؟ رشد اقتصادی منفی یعنی ارزشافزوده کاهش پیدا کرده است. هزینههای نیروی انسانی زیاد شده است. در دنیا افزایش بهرهوری معمولا به این معنا نیست که عوامل ایجاد بهرهوری مانند تعداد کارکنان یا سرمایه را کاهش دهید بلکه باید ارزش افزوده را افزایش داد. یعنی افزایش بهرهوری به معنی اخراج نیروی انسانی نیست. درحالی که در برنامههای توسعهیی پیشبینی شده است که باید اشتغال و بهره وری همزمان افزایش یابد و همه میدانیم که این مهم در دههای گذشته محقق نشده است.
سهم اشتغال صنعت 35درصد است فکر میکنید این 35درصد چقدر میتواند در بهرهوری موثر باشد؟
سهم زیادی از 35درصدی که در بخش صنعت است مختص بنگاههای کوچک صنعتی هستند در حالی که بنگاههای بزرگ نسبت به بنگاههای کوچک این ویژگی را دارند که به راحتی از بازار حذف نمیشوند و به راحتی تعدیل نیرو نمیکنند. درحالی که در بنگاههای کوچک این موضوع خیلی فرار است و زمانی که شرکتی 20 تا 30 نیرو دارد و دو سال به سود نمیرسد بلافاصله شروع به تعدیل نیرو میکند. بنابراین در موضوع اشتغال باید موضوع زنجیرهها را حفظ کنیم مثلا ایران خودرو بهراحتی تعدیل نیرو نمیکند ولی قطعهسازان راحتتر این کار را انجام میدهند. با این حال در این بین موضوع خوشههای صنعتی به وجود آمده است. مثلا خوشه قطعهسازی کشور باید کجا باشد یکی از راهحلها خوشههای صنعتی است که زنجیره ارزش ایجاد کند. مثل خوشههای صنعتی بالادستی و پایین دستی صنایع نفتی که همه در کنار هم قرار دارند که ارزشافزوده آن مشخص است. در ایران برنامه تعیین خوشههای صنعتی را تدوین و مکتوب کردهایم اما خود این خوشهسازیها نیاز به سرمایهگذاری و آموزش نیروی انسانی دارد. دولت نمیتواند این خوشهها را مدیریت کند. تنها فضا را مهیا میکند. زمانی که صنایع بزرگ مثل ال جی، سامسونگ و
هیوندا دچار رکود شوند کشور آنها نیز دچار مشکل میشود. در ایران نیز همین است منتها هنوز به این باور نرسیدهایم که شرکتهای بزرگ خصوصی و دولتی موتور محرک اقتصاد کشور هستند. تنها مشکلات خاص خود را ندارند و تحت تاثیر مسائل جهان نیز هستند مثلا اگر فولاد درجهان ارزان میشود اینان نیز آسیبپذیر میشوند. از طرفی شرکتهای بزرگ را تشویق کنیم اولویت تامین آنها از زنجیره تامین داخلی باشد این موضوع در حوزه خودروسازی در مورد واردات قطعات بیکیفیت چینی بود که شرایط را برای تامین زنجیره ارزش با مشکل مواجه کرد.
به نظر میرسد، سیاستگذاری کلان باید تقویت شرکتهای بزرگ که موتور محرک اقتصاد کشور هستند باشد. درحالی مشکل ما با این شرکتهای بزرگ این است که دولتی هستند و اقتصادی مدیریت نمیشوند. اگر این شرکتهای بزرگ را که نزدیک 200 تا 300 شرکت هستند چابک کنیم و این شرکتها توسط بخش خصوصی واقعی اداره شوند وضعیت بهبود خوبی خواهد داشت. این راهحلی است که از نظر بنده عملیاتی است.
در کدام یک از بخشهای کشور بهرهوری بیشتری را شاهد هستیم؟
در صنایعی که از مزیت نسبی بیشتری برخوردار هستند و رقابت بیشتری دارند. مانند صنایع آرایشی و بهداشتی که رقابت سنگینی در آن وجود دارد. همچنین در بحث پتروشیمی نیز رقابت نزدیکی وجود دارد که مزیت نسبی بسیار خوبی برای کشور به همراه دارد همچنین در حوزه ارتباطات و مخابرات بهرهوری بالایی را در کشور دارد. اما درحال حاضر شدیدترین کاهش بهرهوری را در بحث ماشینآلات و تجهیزات داشتیم که دلیل آن هم مشخص است. به دلیل اینکه سرمایهگذاری جدیدی برای تولید ماشینآلات نیست، شرکتهایی که دستگاه برای کارخانهها تولید میکردند با رکود بسیار بالایی برخوردار شدند.
ارتباط این موضوع با سرمایهگذاری جدید چیست؟
به دلیل اینکه سرمایهگذاری جدیدی صورت نمیگیرد، یک سری از سرمایهها که برای احداث کارخانه به وجود میآید نیز از بین میرود. این موضوع نیز مانند بحث مسکن میماند زمانی که ساختمانی ساخته نمیشود در تیرآهن و مصالح ساختمانی نیز رکود به وجود میآید. وقتی که دستگاهی ساخته نمیشود کارخانههای دستگاهسازی نیز دچار رکود میشوند زیرا تقاضا برای این موضوع کاهش پیدا کرده و این ناشی از رکود سرمایهگذاری است.
در پایان باز هم تاکید میکنم معضل توسعه کشور با ارتقای سطح شفافیت اقتصادی و توجه به علم مدیریت حل خواهد شد و راهحل دیگری وجود ندارد.