موضوع بهای نفت این روزها در صدر اخبار و بررسیها قرار دارد؛ فارغ از اینکه کاهش بهای نفت تابع چه عواملی است و چه اهدافی از پس آن دنبال میشود، خوب است به نتیجه آن نظر داشته باشیم و اینکه چگونه از این گذرگاه چالشبرانگیز میتوان به سلامت عبور کرد.
حداقل از دهه 50هجری شمسی به بعد، از هنگامی که به برکت افزایش بهای نفت درآمد حاصل از آن-به جز چند دوره فراز و فرود- به مهمترین منبع درآمد کشور تبدیل شد، در کنار فواید آن همواره موضوع آفتهای آن مورد توجه اقتصاددانان بوده است که البته یکی از همین آفتها تبدیل شدن بهای نفت به یک ابزار سیاسی است، رخدادی که میتواند کشورهای شبیه ما را بسیار متاثر کند. باتوجه به اینکه در شرایط کنونی هیچ چشمانداز مثبتی برای افزایش بهای نفت مشاهده نمیشود، این بهمعنای آن است که سایر منابع ارزشآفرینی باید مدنظر قرار گیرد؛ رخدادی که اگر از زاویه نیمه پر لیوان بخواهیم به آن بنگریم رویایی که ایرانیان بیش از سه دهه است از آن سخن گفتهاند و حال امروز نه به تدبیر خودمان بلکه به تحکیم مولفههای سیاسی برونی باید به آن تن بدهیم، رخدادی که میتواند درنهایت به توسعه بخشهای بازرگانی و صنعتی کشور منجر شود. فارغ از اینکه در این سیکل کدام بخش از صنایع مورد توجه بیشتر قرار بگیرند، باید به این نکته توجه داشته باشیم که توسعه صنعتی و بازرگانی بهدلیل پیچیدگیها و البته ظرافتهایش بیش از هر چیز نیازمند سرمایه اجتماعی است، این مولفهیی است که ما همواره نسبت به آن بیتوجه بودهایم و شاید خود اقتصاد نفتی ازجمله عوامل تشدید این بیتوجهی بوده است، چراکه درآمدهای سرشار نفتی خود در بعضی شرایط بهعنوان یک متغیر مخالف در این زمینه عمل کرده است. اما هماکنون هنگامی که در دو راهه اقتصاد نفتی و غیرنفتی ایستادهایم، از همین ابتدا لازم است پیشفرضهایمان را اصلاح کنیم. توسعه بیش از هر چیز نیازمند زیرساختهای اجتماعی و شکلگیری سرمایه اجتماعی است. عواملی مانند ترجیح منافع ملی به منافع فردی، تقویت نهادهای مدنی صنفی و صنعتی، ترویج فرهنگ کار و کارآفرینی و اصلاح زیرساختهای تعامل با نظام بینالملل همه ازجمله مولفههایی هستند که در حوزه سرمایه اجتماعی به آنها توجه میشود. هر چند در شرایط کنونی بهنظر میرسد باتوجه به بسته بودن فضای تعاملی کشور با نظام بینالملل انتقال فناوری به دغدغه اصلی بدل شده است، اما بیتردید توجه به مولفههای سرمایه اجتماعی به سرعت میتواند ما را از فاز کنونی خارج کند و مهمتر اینکه از آفتهای توجه صرف به مظاهر فیزیکی توسعه دورمان بدارد، بنابراین جا دارد از همین مسیر نخست به متغیرهای سرمایه اجتماعی و نفش آنها توجه داشته باشیم. به هرحال، ایران علاوه بر نفت مزیتهای خوبی دارد که میتواند بهعنوان منبع جایگزین نفت و حتی بهتر از آن در اقتصاد کشور نقش ایفا کند که نیروی جوان تحصیلکرده شاید مهمترین مولفه در همین زمینه باشد و این سرمایه ارزشمند به نسبتی به فعلیت میرسد که فارغ از ابعاد فیزیکی توسعه به سرمایه اجتماعی توجه داشته باشیم، در این صورت میتوانیم امید داشته باشیم که گلوگاه پیش رو را به سلامت پشتسر بگذاریم.