محمدمهدی مجاهدی|
فرمانى اجرایی که ترامپ پنجشنبه عصر ۲۷ژانویه ۲۰۱۷ به نام و بهانه «حفاظت از ملت [امریکا] دربرابر حملههای تروریستی اتباع خارجی» آن هم در ساختمان پنتاگون امضا کرده است، بسیار وحشتناکتر و وحشیانهتر از آنی است که پیشتر در اخبار درز کرده و نگرانیهایی را برانگیخته بود.
علاوه بر ۹۰روز عدم صدور ویزا، در این ۹۰روز از «ورود» اتباع ۷ کشور با اکثریت مسلمان از جمله ایران جلوگیری سراسری میشود، حتی احتمالاً اگر گرینکارد یا ویزاهای بلندمدت کاری یا دانشجویی داشته باشند.
علاوه بر این، محدودیتهایی که بر اتباع کشورهای این فهرست تحمیل شده، میتواند پس از ٩٠روز با توجه به گزارش سازمان امنیت ملی و وزارت امور خارجه درباره میزان همکارى دیگر کشورها براى در اختیار قرار دادن اطلاعات اتباعشان، به کشورهاى بیشترى هم سرایت کند.
این فرمانی قساوتآمیز و وحشیانه است؛ تعبیری که برخی حقوقدانهای امریکایی کردهاند. فقط تصور کنید کسی با خانوادهاش با ویزای بلندمدت کاری یا دانشجویی یا با گرینکارد در امریکا زندگی میکرده است. حالا این فرد اگر خود یا برخی اعضای خانوادهاش الآن در سفری بیرون امریکا باشند، فعلاً، و شاید هم معلوم شود برای همیشه، نمیتوانند به امریکا برگردند، و دستکم نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر از ساکنان کنونی امریکا بالقوه در چنین شرایطی هستند. این سرراست و بهسادگی «وحشیانه» است. همآنقدر ضدانسانی که جدا کردن شبانه و ناگهانی مردم برلین شرقی از مردم برلین غربی پس از جنگ جهانگیر دوم. جهان امید به سیاست دموکراتیک اینک به سختی با دیوار واقعیتی بیپروا و بیرحم برخورد کرده است: دموکراسی بدیهی نیست. چنان که اوباما در نطق خداحافظیاش گفت، دموکراسی را هروقت مفروض بگیریم، به خطر میافتد، و اکنون میبینیم نهتنها به خطر میافتد بلکه میتواند جهانی را همراه با سقوط خویش به کام خطر کشد.
یک قلم از هزینههای شکست تجربه دموکراسی نمایندگی در قرن بیستم برآمدن هیتلر بود و جانها و جهانهایی که سوخت و به خاکستر نشست و بر باد رفت. اینبار که میتواند بگوید بهایی که جهان خواهد پرداخت ارزانتر خواهد بود؟
برآمدن ترامپ تاریخ دموکراسیهای نو را به دو دوره پیش و پس از خود تقسیم خواهد کرد. ترامپیسم واکنشهای سیاسی و فکری و مقاومتهای مدنی خاص خود را بر خواهد انگیخت و به احتمال بسیار، جنبشهای مدنی جدی و نیرومندی در امریکا و سراسر جهان دربرابر این موج خطر و خطا و حماقت و وقاحت و وحشیگری شکل خواهد گرفت.
نفس امکان یافتن ترامپیسم برای تصاحب اریکه امپراتوری نشانه افول خورشید دموکراسی نمایندگی و آغاز عصری است که ویراستاران اکونومیست آن را بهدرستی عصر «پساـحقیقت» نامیدند. اما این دوران نه تنها عصر پساـحقیقت، که شامگاه دموکراسی نمایندگی نیز هست.
جهان اینک باز در شیب تند خطا و خطر و حماقت و وقاحتی مهاجم افتاده است و به سوی آستانهیی نو روان است. این آستانه آیا رو به شامگاه سرد و سخت و بلند قطبی گشوده خواهد شد، چنانکه با فوران نائرههای جنگ جهانگیر دوم روی داد، و ماکس وبر پس از جنگ جهانگیر اول آن را با ملاحظه سیاستگریزی و فرهنگگرایی فراگیر در اروپا پیشبینی کرده بود، یا اینکه این بار تیغ تخیل خلاق بشر پردههای شوم این شام تیره را خواهد درید و خورشید سیاست«پسادموکراسی» را از ورای افق تیره عصر «پساـحقیقت» بیرون خواهد کشید؟
آیا سیاست پساـحقیقت سر از توتالیتاریسم جهانی درخواهد آورد، یا ارزشها و آرمانهای بنیادین دموکراسی در قالب سیاستی «پساـدمکراتیک» به صورتی نو بازسازی خواهد شد؟ نتیجه این بازی مرگ و زندگی را نه تنها حماقت و وقاحت ترامپیسم بلکه عزم و زمانشناسی و جهد سیاسی و جهاد فکری تکتک آگاهان و مسوولیتشناسان در سراسر جهان تعیین خواهد کرد.