چین، نفت و سیاست جهانی

۱۳۹۵/۰۲/۲۶ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۴۳۳۸۲


همزمان با تحول در نوع بهره‌گیری از ایدئولوژی به‌مثابه یک مولفه مهم در تصمیم‌گیری‌های نظام سیاسی چین‌ که آثار آن به‌تدریج در سیاست‌گذاری کاسته شد، مولفه‌ها و عناصر جدیدی در حوزه سیاست‌گذاری این کشور به ویژه سیاست خارجی وارد شد. در زمان مائو آن چیزی که به حکمرانی داخلی و سیاست خارجی شکل می‌داد نحوه نگرش‌های فردی وی و ایدئولوژی کمونیستی بود. در شرایط حاضر توسعه فزآینده اقتصادی و افزایش جایگاه جمهوری خلق چین در تحولات منطقه‌یی و بین‌المللی باعث شده است تا مقامات این کشور ناگزیر از پذیرش نقش مولفه‌های نوین از جمله انرژی و ضرورت تامین منابع آن باشند. با وجود اینکه به اعتقاد بسیاری از کارشناسان حوزه چین و شرق آسیا اتکا به ایدئولوژی کمونیستی در مقطع کنونی به‌ هیچ روی نمی‌تواند منبع مشروعیت برای مقامات در برابر مردم چین باشد، اما رشد و توسعه فزآینده اقتصادی در پرتو نوعی سرمایه‌داری دولتی باعث شده تا با بهبود شاخص‌های اقتصادی و رفاه نسبی زمینه برای توجیه تداوم حکمرانی برای مقامات حزب کمونیست فراهم شود. تداوم این رشد و توسعه در گرو تامین منابع اولیه تولید ازجمله انرژی است. بنابراین، تامین این ماده به نوعی به بقاء و مشروعیت نظام سیاسی گره خورده و از این جهت ضرورت‌های برآوردن آن علاوه‌ بر مسائل داخلی حوزه سیاست‌گذاری خارجی چین را نیز متاثر کرده است.

فیلیپ اندروز اسپید از محققان موسسه چاتم هاوس و تحلیلگر مسائل انرژی در کنار رونالد دانروتر از استادان دانشگاه وست‌مینستر بریتانیا در آخرین اثر پژوهشی خود به نام چین، نفت و سیاست جهانی در ادامه سلسله پژوهش‌های خود نقش انرژی در سیاست چین و بازتاب آن در سیاست جهانی این کشور را مورد توجه قرار داده‌ است. این اثر که در قالب دو بخش و نه فصل تدوین شده در ادامه نخستین کار پژوهشی نویسندگان با عنوان پیامدهای استراتژیک نیازهای انرژی چین قرار دارد که تحولات گسترده در سیاست و اقتصاد چین طی کمتر از یک دهه آنها را وادار کرده تا در برخی یافته‌های خود مجددا تدقیق کرده و برخی دیگر را با شواهد جدید تایید کنند.

نکته قابل توجه در مورد چین آن است که این کشور تا سال 1993 یکی از صادرکنندگان نفت بود، اما از همان سال با تغییر در مصرف انرژی و افزایش تولیدات صنعتی جریان صادرات نفت در این کشور معکوس شده و چین در کمتر از یک دهه به یکی از بزرگ‌ترین واردکنندگان انرژی به ویژه نفت تبدیل شد. واردات نفت چین در سال 2004 به 150 میلیون تن و در سال 2009 به 220 میلیون تن رسید که تقریبا 55 درصد از مجموع نفت مصرفی این کشور محسوب می‌شود. بنا بر پیش‌بینی‌ها مصرف نفت در چین تا سال 2020 به 400 تا 500 میلیون تن در سال خواهد رسید و از این جهت جایگاه امریکا به عنوان بزرگ‌ترین واردکننده نفت از آن چین خواهد شد. این روند افزایش در مصرف نفت به حوزه گاز نیز سرایت کرده و هر دو نوع انرژی با روند صعودی در مصرف صنایع مواجه‌اند.

این افزایش مصرف شدید و واردات انرژی نشانگر رشد اقتصادی خیره‌کننده چین به‌خصوص در دهه 2000 بوده است. علاوه بر این، این موضوع گویای این مطلب است که چین در حال‌ ظهور به‌مثابه یکی از مهم‌ترین قدرت‌های اقتصادی جهان است که نیاز دارد تا به ثروت رو به انباشت و سطح بالای مصرفی 3/1میلیارد انسان (به عنوان جمعیت خود) پاسخ دهد.

ویژگـی دیگر نفت بعد ژئوپلیتیک آن است. نفت در حـوزه تولید، عـرضه و توزیع تا حـد بسیـاری با تنش‌ها و چالش‌های ژئوپلیتیک همـراه است. ایـن مساله هم تابعی از ارزش زیاد نفت در اقتصاد جهانی است و هم توزیع و قرارگیری منابع غنی آن در نواحی بی‌ثبات و مورد مناقشه جهانی. از طرف دیگر فراتر از سایر کالاها، نفت محرک نگرانی و تردیدهای استراتژیک قابل ملاحظه‌یی است و از آنجا که چین به دنبال تضمین امنیت حجم در حال افزایش نفت از نواحی مختلف جهان است حساسیت‌ها و تردید سایر کشورها درباره نیات و جاه‌طلبی‌های پکن در حال افزایش است. نتیجه طبیعی این موضوع ایجاد محدودیت در انتخاب‌ها برای سیاست خارجی و شکل‌گیری چالش‌ها و موانعی در برابر آن است. نمونه بارز این چالش شکل‌گیری این معمای استراتژیک است که آیا تعقیب این اهداف مانعی در برابر تبدیل شدن چین به یک قدرت بزرگ است یا خیر. به عبارت دیگر آیا آزادی عمل آن را محدود خواهد کرد یا خیر.

نویسندگان این کتاب یادآوری می‌کنند که این کتاب سیر پیشرفته‌تری از مطالبی است که توسط آنها در سال 2002 به رشته تحریر درآمده است. تا آن سال نه این میزان رشد اقتصادی چین قابل پیش‌بینی بود و نه این میزان مصرف انرژی. علاوه‌بر این، از آن زمان به بعد سطح نیاز انرژی چین از روسیه، آسیای مرکزی و خاورمیانه فراتر رفته و در سطحی جهانی به مناطقی از آفریقای زیر صحرا و امریکای لاتین نیز کشیده شده است. نویسندگان اشاره می‌کنند که در سال 2002 تمایل داشتند تا در ضمن توجه به دشواری‌ها و محدودیت‌ها به نکات مثبت هم توجه کنند. در آن مجموعه محورهایی از جمله عدم‌ انسجام داخلی در سیاست‌گذاری در حوزه انرژی، فقدان هماهنگی میان چندگانگی کنشگران و ضعف ظرفیت‌های کشور و تمایل به ارتقای گزینه‌های استراتژیک و دولت‌گرا در برابر نوع بازارمحور و کارآمد آن اشاره شد. در عرصه بین‌المللی نیز تمایل بیشتر به ارائه تحلیل از جایگاه لیبرال‌های خوشبین بود که طی آن بر تاثیر آرام همگرایی چین در بازارهای جهانی انرژی و نامحتمل بودن تعابیر هشدارآمیز در خصوص راهبرد انرژی چین که احتمالا به جنگ منجر می‌شود تاکید شد. اندروز اسپید و دانروتر اشاره می‌کنند که در مجموعه سال 2002 اگرچه چشم‌انداز کلی و محوری آنها به این مساله مثبت بود اما نوعی عدم قطعیت در تحلیل‌ها و یافته‌ها وجود داشت که این موضوع درخصوص عامل و انگیزه تلاش چین برای کسب انرژی بر حسب ثبات داخلی و امنیت جهانی بارزتر بود.

این کتاب در 7 فصل سعی در بازنمایی سیاست چین در حوزه انرژی و به ویژه خاورمیانه دارد.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر