گروه اقتصاد اجتماعی محمدمهدی حاتمی
اگر از کارآفرینان موفقی که در دفاترشان در برجهای گرانقیمت نشستهاند بپرسید، مطمئنا به شما خواهند گفت که عوامل زیادی بودهاند که باعث شدهاند آنها پلههای موفقیت را به سرعت طی کنند و در جایی بایستند که فصل مشترک نوآوری و تجارت است. مهم نیست که کارآفرینان موردنظر در کدام صنعت یا حوزه فعال باشند، اما آنها به هر حال داستانهای فراوانی دارند از جایی که از آن شروع به کار کردهاند و سرد و گرمی که در مسیر ترقی طی کردهاند. فرقی هم نمیکند از بیل گیتس بگوییم یا استیو جابز، مهم این است که تقریبا تمام کسانی که این روزها آنها را بهعنوان کارآفرینان موفق میشناسیم، در سنین پایین، الگوهای تقریبا مشخص تربیتی و زیستی را از سر گذراندهاند. کنجکاوی هم البته بیتاثیر نیست.
والدین حاضرند تقریبا هر چیزی را که کودکانشان میخواهند، برای آنها فراهم کنند اما مهمتر از این «چیزها»، آنها تشنه تواناییهایی هستند که از نسل قبلیشان کسب میکنند و به آنها امکان کسب زندگی راحتتر و دلخواه را میدهد. یکی از همین نیازها برای ترسیم آیندهیی بهتر برای کودکان، توانایی مبدل شدن آنها به یک کارآفرین است، تواناییهایی که شاید در جهان دایما در حال تغییر امروزی، بیشترین قابلیت انطباق با شرایط جدید را برای آنها فراهم کند.
آموزش تجارت به کمک لیموناد
کودکان شاید به تمام ریزهکاریها و جوانب آنچه بزرگسالان از تجارت و کسبوکار میفهمند، احاطه نداشته باشند، اما آنها مطمئنا باهوشتر و بابصیرت از بسیاری از بزرگسالانند و آمادگی دارند آنچه به آنها آموزش داده میشود، به بهترین وجه به کار ببندند. تجربهیی از آموزش اصول کارآفرینی در ایالات متحده امریکا، به نظر جذاب میرسد: در سوم ماه مه سال2007 میلادی، گروههای بزرگی از کودکان در ایالت تگزاس در «روز ملی لیموناد» دور هم جمع شده بودند تا آموزش راهاندازی کسبوکار شخصی و مالکیت به آنها داده شود. این کودکان 14درس درمورد تجارت یاد گرفتند و بعد از آنها خواسته شد که هر کدام یک دکه فروش لیموناد، با نام و برند خاص خودشان راه بیندازند و برای محصولشان هم بازاریابی کنند. این رویداد بسیار مورد توجه قرار گرفت تا حدی که حتی شهروندان ایالت آلاسکا، درخواست تعویق برنامه را داشتند تا مجبور نباشند در هوای سرد ماه میکار را شروع کنند.
نکتهیی که وجود دارد این است که از خلال این برنامهها، میتوان اصول بنیادین اقتصاد و تجارت و روحیه آفرینش را در کودکان تقویت کرد. کودک به این ترتیب با پول و ارزش آن آشنا میشود و میتوان آینده موفق مالی برای او را از همین امروز برنامهریزی کرد.
کارل لاکت نویسنده نشریه امریکایی فوربس، در مقالهیی به ذکر مشاغلی پرداخته که میتواند مبنای مناسبی برای آموزش کارآفرینی به کوکان باشد. او به مشاغلی مانند مراقبت از حیوانات خانگی مردم، باغبانی، شستوشوی اتومبیل و مهارتهایی مانند راهاندازی و مدیریت وبلاگها و انجام فعالیتهای هنری اشاره میکند. برای مثال، لاکت مینویسد: «اداره کردن یک وبلاگ کار سادهیی نیست و احتمالا به این زودیها هم عایدی مالی چندانی نخواهد داشت.
با این حال، وبلاگ جایی است که کودک میتواند در آن به بیان نظرات و عقایدش برای طیف گستردهیی از مخاطبان، عادت کند. باید به کودکتان کمک کنید با یک وبسایت امن برای راهاندازی وبلاگ، کارش را شروع کند و البته باید فعالیت او را هم مرتب رصد کنید. بچهها میتوانند در وبلاگشان از طریق نوشتن گزارش و نقد برای بازیهای کامپیوتری، فیلمها و کتابها کسب درآمد کنند. ناگفته نماند که این کار تواناییهای درک مطلب و خواندن را هم در آنها بالا میبرد.»
نویسنده ادامه میدهد: «راهاندازی کسبوکار شخصی میتواند اعتماد به نفس کودکان را بالا ببرد و به آنها بیاموزد که میتوانند هر چیزی را که میخواهند، با تمرکز بر آن و تلاش برای به دست آوردنش، از آنِ خود کنند. مثال مناسبی از نتیجه بخش بودن این تلاش، «فلیکس فینک باینر» است که در سال2007 و در 9سالگی، یک موسسه غیرانتفاعی با نام خودش ثبت کرد با این هدف که درمورد مضرات تغییرات اقلیمی به مردم هشدار بدهد و آنها را برای دسترسی به عدالت جهانی تشویق کند. یکی از اهداف این موسسه، کاشت یک میلیون اصله نهال در مناطق مختلف تا پایان سال2011 میلادی بود و جالب اینجاست که تا ابتدای سال2015، تعداد درختان کاشته شده به تشویق این موسسه از 13میلیون اصله فراتر رفت. این موسسه امروز بیش از 100هزار عضو کودک دارد.»
اقتصاد برای کودکان
کودک باید ارزش آنچه دراختیار دارد را بداند تا درک بهتری از پیرامونش داشته باشد. بارها روشهای مختلفی برای فهم اقتصاد به کودکان به کار گرفته شده است، برای مثال برخی بازیهای مختلف طراحی کردهاند و برخی دیگر سعی بر آموزش غیرمستقیم اقتصاد به کودک داشتهاند. اما آنچه در دنیا بهعنوان آموزش اقتصاد به کودکان یا همان «اقتصاد کودک» نامیده میشود، شامل دو حوزه میشود؛ اول آموزش برخی واژگان و مفاهیم اساسی مانند تورم، اشتغال، بیکاری، دستمزدها، تجارت، پول، ارز و... و دوم مفاهیمی که در بهبود سبک اقتصادی زندگی موثر هستند که ازجمله آنها میتوان به صرفهجویی در مصرف انرژی، احترام به مالکیت دیگران، مشارکت و همکاری و... نام برد.
بنابراین هدف اصلی این نیست که افراد از کودکی درگیر مسائل اقتصادی و یادگیری اقتصاد شوند بلکه هدف اصلی، شناخت کافی از برخی فرآیندهای اقتصادی و تغییر سبک رفتاری کودکان در حوزه اقتصاد است. کودک از طریق آموزشهای اقتصادی از یکسو با بسیاری از چراهای هنجاری در جامعه آشنا میشود. او با چنین آموزشها و آگاهیهایی بهخوبی میتواند درک کند چرا پدر خانواده تاکید میکند وقتی بچه به دنبال بازی کردن است و تلویزیون تماشا نمیکند، تلویزیون باید خاموش باشد یا اینکه چرا مادر میگوید برای آببازی کردن نباید شیر آب باز بماند. آموزشهای اقتصادی ضمیر ناخودآگاه کودک را هدف قرار میدهند به این معنا که ممکن است او در کوتاهمدت به اهمیت آموزشها پی نبرد، اما در بلندمدت به صورتی غیرارادی رفتارهای بهینه اقتصادی خواهد داشت و سبک زندگی خود را اصلاحشده میبیند.
متاسفانه در ایران همواره آموزش و پرورش با تاخیر به چنین موضوعاتی ورود پیدا میکند. نگاه حاکم به موضوع آموزش در آموزش و پرورش همچنان سنتی است و هنوز متمرکز در این حوزه ورود پیدا نکرده است درحالی که در کشورهایی مانند مالزی و سنگاپور، پروژههای متعددی درخصوص آموزشهای اقتصادی به کودکان صورت گرفته است و کشور سنگاپور بهزودی از ابتدای ورود به مدرسه، آموزش اقتصاد به کودکان را آغاز خواهد کرد. درخصوص آموزش سبک اقتصادی زندگی و مفاهیم اقتصادی، آموزش و پرورش نقش بسیار موثری میتواند ایفا کند اما هنوز نسبت به این موضوع توجه جدی نشده است.
آموزش مفاهیم اقتصادی به کودکان در دنیا دارای سابقه نسبتا زیادی از نظر زمانی است اما عمق آموزشها بسیار کم است. بیش از همه بانکها و موسسات مالی در امریکا و اروپا به چنین آموزشهایی توجه نشان دادهاند. البته آنها از این آموزشها چند هدف را دنبال کردهاند. اول اینکه درراستای مسوولیتهای اجتماعی خود، آموزش را موردتوجه قرار دادهاند و سعی در سواد اقتصادی جامعه داشتهاند و دوم اینکه در قالب چنین آموزشهایی، روی برند خود سرمایهگذاری کرده و موجبات آشنایی بیشتر کودکان که عملا مشتریهای فردای آنها هستند، با این نهادها شدهاند.
کارآفرین 9 ساله
از قدیم گفتهاند که حرف حق را باید از بچه شنید و این مساله درمورد آلینا مورس کارآفرین 9ساله که موفق به ابداع محصولی سالم و خوشمزه بهنام زولیپاپس شده است، کاملا صدق میکند. ایده این کارآفرین 9ساله ساختن آبنبات چوبی از افزودنیهای سالم بوده که برخلاف آبنباتهای سنتی سلامت دهان و دندان کودکان را به خطر نیندازند.
او در این رابطه که چگونه ایده ساخت چنین آبنباتی به ذهنش خطور کرده است، میگوید: «یک روز که به همراه پدرم به بانک رفته بودیم، صندوقدار به من آبنبات تعارف کرد اما از آنجا که پدرم همواره به خاطر مضر بودن شکر برای دندان، من را از خوردن آبنبات منع میکرد، قبول نکردم.» آلینا که از این مساله خیلی ناراحت شده بود، در راه بازگشت به خانه به فکر درست کردن آبنباتی سالم میافتد که برای دندان ضرر نداشته باشد. او به همراه پدرش تحقیقات زیادی را در زمینه افزودنیهای سالم انجام میدهد و در این رابطه با دندانپزشکان و متخصصان بهداشت صحبت کرده و نظر آنها را جویا میشود. آنها پس از یافتن افزودنیهای سالم و بهداشتی، دست به کار ساخت نخستین نمونههای آبنبات خود شدند. نخستین مشتریان آنها، خواهر کوچکتر آلینا و دیگر کودکان فامیل بودند. آنها در گام بعدی اقدام به بستهبندی محصولات خود کرده و محصولات خود را در فروشگاهها عرضه کردند که با استقبال خردهفروشان نیز مواجه شد. این دو برای گسترش کارشان، در ادامه موفق به کسب مجوز و تاییدیههای بهداشتی لازم نیز شدند.
آلینا که خود را مغز متفکر این کسبوکار میداند، از والدینش بهعنوان مشاوران خود یاد میکند که به پرسشهای او پاسخ میدهند. او درخصوص نحوه مدیریت زمان خود میگوید که زمان پس از مدرسه خود را بهطور مساوی به انجام تکالیف، پرداختن به امور کسبوکار و بازی کردن با خواهر کوچکش تقسیم کرده است.
او بااشاره به اینکه انسان قادر به انجام کارهای بزرگ است، به کارآفرینان جوان توصیه میکند که اجازه ندهند دیگران آنها را از رسیدن به رویاهایشان منصرف کنند.