مریم محمودی
کارآفرینی دارای ابعاد مختلف اجتماعی و اقتصادی است و ازهمینرو گسترش کارآفرینی میتواند هم موجب شکوفایی اجتماعی و اقتصادی جامعه شده وهم رشد و پویایی را برای تکتک افراد و جامعه فراهم آورد.
بنابراین رویکرد نوآوری و کارآفرینی میتواند برای همه اقشار جامعه سودمند و درنهایت موجب رشد اقتصادی کل جامعه شود. اما رواج چنین رویکردی در میان زنان سرپرست خانوار بهعنوان یکی از اقشار جامعه که تعداد آنها نهتنها در جامعه ما که در کل دنیا بهخاطر تغییراتی که در ساختار خانواده در حال رخدادن است روبهافزایش است و همزمان در معرض انوع آسیبها و محرومیتها در جامعه هستند، میتواند راهی سودمند برای ورود آنان به عرصه فعالیت اقتصادی باشد؛ چراکه از این طریق هم نیاز مادی آنها را برطرف نموده و وابستگی آنها به نهادهای حمایتی را قطع میکند و هم بهلحاظ اجتماعی جایگاهی ویژه برای آنها فراهم میکند تا بتوانند با غلبه بر دشواریهای ناشی از موقعیت خاصشان، بخشی از محرومیتهای مادی و معنوی که جامعه بر آنها تحمیل میکند را جبران کرده و کیفیت زندگی بالاتری را تجربه کنند.
بنابراین کارآفرینی زنان سرپرست خانوار، موضوع قابل تاملی است که میتواند بهعنوان راهکار اجتماعی اقتصادی به کار بسته شود. در همین جا لازم است اشارهیی به تعاریفی از کارآفرینی داشته باشیم، تعاریف متعددی ذکر شده که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
کلمه entrepreneur بهمعنای کارآفرین، کارفرما و صاحبکار اقتصادی، خطرکننده اقتصادی و... آورده شده است. کارآفرین به بهرهجویی از فرصتهای محیطی، نیازهای مردم، نوآوریهای فنی و سازمانی و منابع مالی پراکنده، جهت راهاندازی یک شغل جدید و ابتکاری که خطرپذیر باشد اطلاق میشود.
بهعبارتی کارآفرین کسی است که فرصتها را تشخیص میدهد، منابع موردنیاز را جمعآوری میکند، طراحی و اجرای نقشههای عملی را به عهده میگیرد، و نتایج بهدست آمده را بهموقع و با روشی منعطف به اجرا درمیآورد.
از سوی دیگر توانمندسازی، فرآیندی دانسته شده که طی آن افراد، گروهها و جوامع از وضعیت موجود زندگی و شرایط حاکم بر آن آگاهی پیدا میکنند و برای رسیدن به وضعیت مطلوب، اقدامهایی آگاهانه و سازمانیافته، انجام میدهند. از این منظر توانمندسازی سبب ایجاد قابلیت در افراد و گروههای محروم برای مشارکت فعال و آگاهانه در تامین رفاه فردی و اجتماعی میشود. بنابراین هدف نهایی برنامههای توانمندسازی، فقرزدایی خواهد بود.
از سوی دیگر در مرور ادبیات کارآفرینی، مشاهده میکنیم از منظرهای مختلف، توانمندیها اهمیت ویژهای در توان کارآفرینی یک فرد پیدا میکنند.
بهعنوان مثال شیخان مدل مفهومی کارآفرینی زنان را شامل سه جنبه دانش، تواناییهای کارآفرینانه، مهارتهای کسبوکار دانسته است که در هر بخش تعدادی ویژگی را برشمرده است:
توانمندی کارآفرینانه (ایدهیابی، خلاقیت، فرصتیابی، رشد، تجدید حیات)، مهارت کسبوکار (زبان، اینترنت، خرید، فروش، مدیریت) و دانش: تخصص و نوآوری.
برخی دیگر بر ویژگیهای شخصیتی کارآفرین، فرهنگ کارآفرینی و تقویت رفتار کارآفرینی تاکید کردهاند. که در آن فرهنگ کارآفرینی شامل ابعاد «درک تغییر و کشف فرصت، مشارکت، خلاقیت، استقلالطلبی و قبول مسوولیت، مخاطرهپذیری» و تقویت رفتار کارآفرینی شامل مولفههای «انتخاب حرفه مناسب، جمعآوری اطلاعات، الگوپذیری، برنامهریزی، تصمیمگیری، مسوولیتپذیری، عملگرابودن، انعطافپذیری، واقعبینی، برخورد مثبت با دیگران، خودسازی» دانسته شده است. در این دستهبندی نیز مرتبا به مولفههای توانمندی فردی و رفتاری و فرهنگی برمیخوریم.
بنابراین آنچه مشاهده میشود این است که پیوند عمیقی میان افزایش توانمندیهای زنان سرپرست خانوار از یکسو و تقویت و تشویق روحیه و رفتار کارآفرینی در میان آنها وجود دارد و ازآنجاکه توانمندی بهنوعی مقدمهای برای دستیابی به کارآفرینی است، پرداختن به آن و تقویت آن میتواند اهمیت بسیار زیادی در تشویق رفتار کارآفرینانه در میان زنان سرپرست خانوار داشته باشد.
ازهمینرو توجه به مواردی نسبتا موفق از موسسات و سازمانهای مردمنهادی که توانمندسازی و آموزش را بهعنوان مقدمه راه پرورش زنان کارآفرین در زمره هدف خود قرار دادهاند، مفید خواهد بود.
نمونههایی از حامیان و کارآفرینان زن میتوان سراغ گرفت که در این راه به آموزش، حمایت و گاه فراهمکردن مستقیم فرصت شغلی برای زنان و دختران پرداختهاند.