صف به عنوان جزیی آشنا از زندگی روزمره در جامعه ایرانی به حساب میآید. ما کهزاده دهه 60 هستیم، نخستین تصورهایمان از مقولهیی بهنام صف با مواردی همچون صف اجناس کوپنی و صف نفت در کنار پیتهای فلزی و پلاستیکی همراه شده است. اما صف این روزها ماهیتی متفاوت به خود گرفته است.
در جامعه امروز که در تجربه ناهمگونی از مدرنیته قرار دارد، «صف» نه تنها از زندگی روزمره محو نشده، بلکه حضوری به مراتب متنوعتر و گاه پر رنگتر هم یافته است. از صف بستن برای انجام امور اداری و بانکی تا صف نان و صف خرید از فروشگاههای مختلف، صف تاکسیهای خطی، اتوبوس، مترو و صف خودروها در بزرگراههای پرترافیک و...
صف به عنوان جزیی از تجربه زندگی روزمره شهری، در موقعیتهای ویژه زمانی-مکانی خلق میشود و در خلال همان موقعیتها، معنای خود را میسازد. صفهای جدید ما به نسبت صفهای دهه 60 شکلهای جدید، گاهی در مکانهای جدید و گاهی هم در زمانهای متفاوتی تجربه میشوند. مثلا اگر پیش از این برای خرید جنسهای کوپنی باید از 6صبح پشت درِ بسته یک فروشگاه یا نمایندگی یا شرکت تعاونی نوبت میگرفتیم، اسم مینوشتیم یا «زنبیل» میگذاشتیم، حالا دیگر ماهیت این صف تغییر کرده است. برای گرفتن نوبت باید وارد یک سامانه اینترنتی بشویم و پشت سر کسانی در صف جا بگیریم که آنها را نمیبینیم. یا در برخی موارد دیگر باید در یک بانک یا فروشگاه زنجیرهیی از یک دستگاه نوبتدهی شماره نوبت خود را گرفت و در گوشهیی منتظر ماند تا شماره ما را بخوانند. در این شرایط، هم ماهیت صف تغییر کرده و هم معنای مکان در آن تغییر یافته است. در شکلهای جدید صف (از صفهای مجازی تا شکلهای متفاوت در صفهای حضوری) هم شکل صف، هم موقعیت مکانی مجازی یا واقعی آن و همزمان در صف ایستادن و در نوبت بودن تغییر کرده است. خیلی از شهروندان در طول روز- البته نه در پشت در بسته یک
فروشگاه، بلکه پشت مانیتور کامپیوتر خود- در صف هستند؛ صفهایی با ماهیت، مکان، زمان و اهداف متفاوت.
بنابراین به نظر میرسد که صف تجربهیی مستمر در زندگی شهری است که-به دلیل تداوم عوامل آن، اقتضایات زندگی پیچیده شهری و حتی کارکردها و منافع آن برای برخی گروهها- تغییر شکل مییابد و استمرار پیدا میکند. اما هیچگاه از بین نمیرود. خو گرفتن ما ایرانیان با صفها نشانهیی از یک مساله اجتماعی در مدیریت زمان (سطح فردی) و نقص در سیاستگذاری و برنامهریزی (سطح کلان) است. بر این اساس، در یک نگاه کلی به تجربه صف در زندگی روزمره شهری، میتوان دو نوع تحلیل مقدماتی سطح کلان و سطح خرد از موضوع داشت:
1- در سطح کلان، نحوه سیاستگذاری و برنامهریزی اجرایی در حوزههای مختلف، مستقیما به استمرار اتلاف زمان در صفها مرتبط است. هر روز، ساعات زیادی از زندگی روزمره افراد در انتظارهای طولانی ترافیک سنگین خودروها، صفهای مسافران مترو، صف طولانی پروندههای رسیدگی نشده و متراکم در ادارات و کندی انجام امور در مراکز خدماتی تلف میشود. تقسیم کار بهتر بین سازمانهای مسوول برای رفع موازیکاری یا تداخل بین وظایف آنها، گسترش بسترهای الکترونیک خدماتدهی برای کم کردن نیاز به حضور فرد و فراهم کردن امکانات برای ارائه خدمات در تعداد بیشتری از مراکز، پیشنهادهای مقدماتی برای اصلاح این وضعیت است. در عین حال، همچنان ایفای تعهد به مسوولیت اجتماعی افراد در کمک به اصلاح رویه موجود موثر است.
2- در سطح خرد از مساله صف، با مردمی مواجه هستیم که هر روز با تجربه بیشتری از انواع صف خو گرفتهاند. آنها به جای تلاش برای تغییر وضع موجود و کاهش طول صفها، کمشدن تراکم افراد در آنها یا انجام سریعتر امور، خود را با شرایط وفق میدهند. آنها به خوبی با شرایط سازگار میشوند و مثل سایر موقعیتهای اجتماعی -بدون آنکه به انتظار راهحلهای دولتی بایستند، سعی میکنند تا راهحل خود را بسازند. بنابراین تلاش دارند تا از زمانی که-چه بخواهند و چه نخواهند-باید در صف بایستند یا منتظر بمانند، استفاده ببرند. پیش و بیش از همه، بین عموم مردم، شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای اینترنتی تلفن همراه، کاندیدای اول برای پرکردن زمانهای صف و ترافیک هستند. صفها، مسیرهای طولانی و انتظارهای زندگی روزمره، با چاشنی حضور در تلگرام و اینستاگرامی و مانند آن قابل هضم میشوند. در این میان، آدمها نزدیک به هم، گاهی در فاصله چند سانتیمتری، اما از همه اطرافیانِ غریبه و آشنای خود جدا هستند. در واقع شبکههای اجتماعی از یک سو زمانهای زندگی را از هم منقطع میکنند و بین کارها، فعالیتها و گفتوگوهای افراد فاصله میاندازند و آنها را قطع میکنند. اما
از سوی دیگر، همین شبکههای اجتماعی کمک میکنند تا فرد فاصله خود را تا رسیدن به مقصد یا اول صف کم کند و به نوعی فاصله بین قطعات زندگی خود را کوتاه و آنها به هم نزدیک کند.
به عنوان پیشنهاد میتوان گفت که شکل بهترِ استفاده از زمانِ صف-به عنوان یک فرصتِ ناگزیر!-فعالیتهایی همچون کتاب خواندن یا گفتوگو با دیگران (مانند تجربه صفهای دهه 60) است. در تجربههای آن سالها صف، همراه با گفتوگو بین افرادِ بود. در صف، هم در مورد مسائل روز گفتوگو و تحلیل میکردند و هم گاهی با فرد جدیدی آشنا میشدند و پیوند جدیدی برقرار میشد. این گفتوگوها که آمیخته با گلایه، شکایت یا ساختن شایعاتی در مورد موضوع گفتوگو بود، سهم زیادی در گذران وقت و سرگرمشدن افراد داشت.
امروز هم که بخش زیادی از شکلدهی به اندیشه و عمل فرد را تجربههای گفتوگو و پیوندهای تازه در شهر میسازد، این گفتوگوها همچنان میتواند فرصتهای تازه خلق کند. کتاب خواندن تهدیدِ اتلاف زمان را به فرصت آموختن و دانش جدید تبدیل میکند. از سوی دیگر، گفتوگو هم میتواند با ایجاد پیوند با دیگران، فرد را از طریقِ تجربه ملاقات با یک انسان جدید، در معرض نگاه جدید و متفاوت دیگری به زندگی قرار دهد و علاوه بر این شاید بتواند بر سرمایه اجتماعی او بیفزاید.
* پی نوشت: منظور از تکهتکه شدن و منقطع شدن زمانِ زندگی از سوی شبکههای اجتماعی این است که فرد بین کارهای جدی و اصلی روزمره خود، بین فعالیتهای تفریحی یا اوقات فراغت خود یا حتی بین گفتوگو با خانواده و دوستان خود، همواره با تهدیدِ استفاده از شبکههای اجتماعی و پیامرسانها روبهروست؛ به نحوی که هر فعالیتِ واقعی زندگی بهدلیل دریافت یک پیام جدید یا ارسال یک پیام یا محتوای جدید برای دیگران، ممکن است دچار وقفه، مکث و قطعهقطعه شدن باشد. چنین وضعیتی عملا منجر به تکهتکه شدن و قطعهقطعه شدن زمانهای زندگی در نتیجه حضور و استفاده از شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای اینترنتی میشود.