در شرایط اقتصادی سالهای اخیر، دوران کسب وکارهای سنتی به سر آمده است. کشورها به خوبی دریافتهاند که صرفا بنگاههای بزرگ، عامل اصلی رشد اقتصادی به شمار نمیروند. امروزه، اقتصاد کشورهای توسعه یافته بر محور بنگاههای کوچک و متوسط استوار است. این امر شاید به سبب پیشرفت سریع تکنولوژی در دهههای گذشته باشد. صنایع مبتنی بر دانش تنها نوآوری و توان تکنولوژیک عامل موفقیت است. این دگرگونیها، نوعی تغییر الگو و فاصله گرفتن از نمونههای قدیمی مبتنی بر فرآوردههای فیزیکی و صرفهجویی در مقیاس است.
توسعه در اقتصاد نوین، نیازمند جریان ثابت سرمایه است. اما در بررسیهای گوناگون، دشواریهای تامین مالی فعالیتهای نوآورانه در شرکتهای کوچک و متوسط را بسیار زیاد برشمردهاند. به عنوان مثال برخی صاحب نظران بر این باورند که اندازه کسب وکار و میزان ریسکپذیری آن، مهمترین شاخصهای ارزیابی بانکها هستند طوری که مدیران بانکها، برای سرمایهگذاری، کسب وکارهای بزرگتر را به کسب و کارهای کوچکتر ترجیح میدهند. به بیانی دیگر کسب وکارهای کوچک ویژگیهایی دارند که نهادهای مالی را به سرمایهگذاری در آنها بیمیل میکند و از طرفی بخش غیردولتی بیشتر توان ورود به این حوزه را دارد و این موضوع در کنار سیاستهای کلی کشور در راستای واگذاری امور تصدیگری به بخش دولتی پارادوکس جدی ایجاد کرده است.
بررسیها نشان میدهد که اندازه کسب وکارها، میزان دستیابی به منابع مالی را تعیین میکند. در این زمینه مستندات فراوانی وجود دارد. این مستندات به ضعف شرکتهای کوچک و متوسط در زمینههایی چون توسعه مدیریت، مدیریت، تامین مالی، بازاریابی، تحقیق و توسعه و کاربرد نوآوری و تکنولوژی مربوط است. یافتههای تجربی محققان در زمینه مقایسه فعالیتهای کسب وکارهای کوچک و متوسط با کسب وکارهای بزرگ در بازاریابی، مدیریت، نیروی فنی ماهر، ارتباطاتهایی بیرونی، مالی، صرفهجویی ناشی از مقیاس و... را نشان میدهد. با آنکه این یافتهها به تفاوت صنایع مختلف نمیپردازند، حاوی دیدگاههای نوینی در زمینه کاستیها و تواناییهای کسب وکارهای کوچک و متوسط در برخورد با پدیده نوآوری هستند. این یافتهها نمایی کلی از توانایی این کسب وکارها در زمینههای توسعه، پذیرش و تجاریسازی نوآوری و تکنولوژیهای نوین ارایه میدهند.
شواهد نشان میدهد که برتری کسب وکارهای کوچک و متوسط در شیوه عملکرد سازمانی آنها نهفته است. آنها انعطافپذیر هستند و نسبت به تغییرات پیرامونی از خود واکنش نشان میدهند و از ارتباطات درونی کارآمدتری نیز برخوردارند. از سوی دیگر، این کسب وکارها از نظر منابع انسانی و استعدادهای مدیریتی و فنی، عدم وجود بخش تحقیق و توسعه درونی و کمبود منابع مالی با چالشهایی مواجه هستند.
براساس موارد اشاره شده، تامین منابع مالی کسب وکارهای کوچک نیز تابع شرایط و ویژگیهایی است که با دقت بیشتری به آنها باید پرداخت. گرچه باید بدانیم که منظور از موارد اشاره شده کوچک شمردن اهمیت صنایع بزرگ در اقتصاد ملی نیست بلکه هدف، توجه بیشتر به کسب وکارهای کوچک و متوسط در برابر غولهای بزرگ صنعتی است.
به طور کلی میتوان تفاوت میان میان کسب وکارهای کوچک و متوسط را در مقایسه با کسب وکارهای بزرگ به شرح زیر برشمرد:
*بازاریابی در کسب وکارهای کوچک دستیابی به بازارهای خارجی بسیار هزینه بر است درحالی که در کسب وکارهای بزرگ امکانات توزیع و سرویسدهی بسیار فراهم است.
*در حوزه مدیریت نبود بروکراسی، کارآفرینی پویا و سریع برای استفاده از فرصتهای نوین و تصمیمگیری در شرایط خطرپذیری وجود دارد درحالی که در کسب وکارهای بزرگ بروکراسی دردسرساز است.
*در تامین نیروی انسانی ماهر صنایع کوچک اغلب نیروی انسانی کارآمد ندارند و نمیتوانند به طور کافی از طرحهای تحقیقاتی بزرگ حمایت کنند. در شرایطی که توانایی بهکارگیری نیروهای فنی با صلاحیت و توانایی تاسیس آزمایشگاههای بزرگ تحقیقاتی در صنایع بزرگ وجود دارد.
*درخصوص تامین مالی مشکلات بسیار جدی در جذب سرمایه به ویژه سرمایههای خطرپذیر وجود دارد درحالی که توانایی جذب سرمایه بازار، توان توزیع خطر بر مجموعهیی از پروژهها، توان ایجاد تنوع و تامین مالی آن و ورود به بازارهای نوین در صنایع بزرگ وجود دارد.
*از منظر صرفهجویی ناشی از مقیاس در صنایع کوچک، برخی مواقع سبب ایجاد مانعی برای ورود شرکتهای کوچک میشود در شرایطی که صرفهجویی ناشی از مقیاس در تولید و بازاریابی قابلیت ارایه محصولات مکمل و به مناقصه گذاشتن پروژههای کلید در دست در صنایع بزرگ فراهم میآورد.
مشکلات خاص کسب وکارهای کوچک برای تامین مالی فعالیتهای آنهاست، تغییرات عملکردی شرکتهای کوچک بسیار بیشتر از شرکتهای بزرگ است؛ به طوری که ثبات نرخ رشد و نوآوری با بزرگتر شدن بنگاه افزایش مییابد. این امر یکی از دلایل افزایش تنوع محصولات و در پی آن افزونی مشتریان بنگاههای بزرگ است. در نتیجه، شرکتهای کوچک نسبت به تغییرات ناخواسته محیط خود حساس هستند. درحالی که احتمال این تغییرات نیز بسیار زیاد است. حجم تقاضای محصولات، گردش مالی و هزینههای مورد نیاز به نسبت سرمایه پایه شرکتهای کوچک در مقایسه با شرکتهای بزرگ بسیار بیشتر است. با توجه به مراحل مختلف توسعه بنگاهها، نتیجه میگیریم که توسعه روان شرکتهای کوچک به سختی صورت میگیرد زیرا همزمان با تغییر دستور کار پروژه این شرکتها با مشکلات و چالشهای نوینی مانند چالش مدیریتی، چالش در زمینه منابع، تغییرات سازمانی، ارتباطات خارجی و نوع ارزیابی بازار روبه رو هستند. این دگرگونیها، با ایجاد خطرهای بسیاری ابعاد گوناگون شرکتها را تغییر میدهند.
احتمالا سرمایهگذاران، شرکتهای با ثبات را به این شرکتها ترجیح میدهند. البته این مساله تنها خطرهای موجود برای تامین مالی شرکتهای کوچک را در بر نمیگیرد؛ بلکه گردش مالی و احتمال شکست این شرکتها را افزایش میدهد. از سوی دیگر، شرکتهای نوآور موفق نیز با افزایش ناگهانی و نسبتا زیاد تقاضا و مایحتاج تولید مواجه میشوند که همین امر مشکلات بزرگی برای گسترش شرکت پدید میآورد.
همانطور که گفته شد، خطر فراوانی در نپرداختن بدهیهای شرکتهای کوچک وجود دارد که ناشی از نسبت بالای هزینه پروژههای نوآورانه به سرمایه پایه شرکتهای کوچک و نیز شکنندگی و رشد جهشی این شرکتهاست.
افزون بر این، کسب وکارهای کوچک و متوسط از سیستم مدیریتی کوچکی برخوردارند و در بسیاری از موارد تنها صاحب سرمایه در مقام مدیریت است. این ویژگی سبب میشود که آنها از قدرت تفکر و درایت مدیریتی تعداد اندک یا تنها یک نفر برخوردار باشند که در نتیجه در برابر تغییرات ناخواسته مدیریتی نیز حساس خواهند بود. از طرفی سرمایهگذاران هنگام بررسی پروژههای نوآورانه معمولا به صلاحیت مدیریت تاکید میورزند. لازمه توسعه کسب وکارهای کوچک و متوسط، محیط خلاق، مدیریت قوی و قابلیت ایجاد تغییرات سازمانی در شرایط جدید است. به طوری که ترویج افکار نوین و نوآورانه در راستای حفظ توان رقابتی و رشد شرکت ممکن باشد. در این زمینه اینگونه کسب وکارها با مشکلاتی مواجهاند. زیرا منابع مدیریتی یکسانی ندارند و مانند کسب وکارهای بزرگ و شرکتهای چند محصولی در واکنش به تغییرات بزرگ انعطافپذیر نیستند. کسب وکارهای کوچک در مراجعه به بانکها و ارایه اطلاعات لازم به آنها با دشواریهایی مواجهاند؛ زیرا بیشتر نمونههای بزرگ نزد بانکها سوابق مطمئنی دارند. حتی برخی از اطلاعات این مجموعهها در اختیار همگان قرار میگیرد. اما کسب وکارهای کوچک و جدید نزد بانکها، هم از نظر فنی و هم از نظر جایگاهشان در بازار چندان معتبر نیستند و این امر ارزیابی بانکها را با مشکل مواجه میکند. بنابراین در ارزیابی سرمایهگذار از یک بنگاه کوچک، سوابق و توانمندیهای شخص مدیر نقش بسیار مهمی دارد.
مجموعههای کوچک ملزم به پرداخت نرخ بهره بیشتر، سپرده بیشتر و نسبت اعتبار بیشتری هستند. افزون بر این بیاعتباریها، دو دلیل دیگر برای این امر وجود دارد. یکی اینکه هنگام پرداخت وام، بانکها باید هزینههایی چون هزینه بررسی، راهبری و پیگیری را بپردازند. بنابراین اعطای وامهای بزرگ، برای بانکها مقرون به صرفهتر است. پس بنگاههای کوچک در اولویتهای بعدی و حتی برخی موانع از اولویت خارج میشوند. دلیل دیگر، قدرت محدود چانهزنی آنها در زمان مذاکره با مجموعههای تامینکننده مالی است که آنها را مجبور میکند که تنها به سراغ پروژههایی با سودآوری بالاتر روند. این مساله فرصت انجام بسیاری از پروژهها را از کسب وکارهای کوچک میگیرد. این نکته وجود دارد که برخی از شرکتهای کوچک از آنجا که به سود بیشتر نیاز دارند، آگاهانه پروژههای خطرناک را انتخاب میکنند و این یعنی ریسک بالا و نتیجه اینکه عدم اعتماد نهادهای مالی جهت تامین خواستهها و نیازها، کسب وکارهای کوچک همه یکسان نیستند و در برخی نکات با یکدیگر تفاوت دارند. این سبب میشود که بازرسان مالی بانکها یا سایر سرمایهگذاران نتوانند با یک سیستم خبره، مشخص و روندی ثابت به بررسی و ارزیابی آنها بپردازند. مشکل دیگر هزینههای نوآوری ناشی از ناهمگونی قابلیتهای وامدهنده و وامگیرنده است. از یک سو میدان کسب وکارهای کوچک دانش اندکی در زمینه روشهای تامین مالی دارند و بیشتر بر مسائل فنی طرحهایشان معطوف هستند و کمتر به مدیریت مالی آنها میاندیشند. درحالی که تصمیمگیرندگان موسسه مالی به بررسی دانش فنی نهفته در طرح و به طور کلی اینگونه اطلاعات فنی به عنوان شاخصی جهت ارزیابی طرح رغبتی ندارند و تاکید آنها بیشتر بر ترازنامههای مالی قبلی، موقعیت مالی، بودجه و پیشبینی نقدینگی و به عبارتی مدیریت مالی طرحهاست.
بنابراین سیاست کسب وکارهای بزرگ، متکی بر مدیریت مالی است، این مجموعهها بخش امور مالی جداگانهیی دارند که از نظر بانکها و موسسههای مالی معتبرتر است. همین ویژگیها، دریافت کمکهای مالی کافی از سوی بانکها، بازار، بازارهای بورس و دیگر کانالهای سنتی و نوین تامین مالی را برای طرحهای پر خطر و پیشرفته تکنولوژیکی برای کسب وکارهای کوچک و متوسط بسیار دشوار کرده است. سرمایهگذاری خطرپذیر، روش خاصی از تامین منابع مالی نوین است که برای رفع این مشکل در دنیا مطرح شده است. اما سرمایه خطرپذیر چیست که در شمارههای آتی به آن خواهیم پرداخت.